آیا آن طور که غربیها سعی میکنند همه مظاهر تمدن را به خود نسبت داده و خودشان را تافته جدا بافته از بقیه تمدنها جلوه دهند؛ مردمسالاری هم از آنجا به وجود آمده و پرورش یافته است؟
متأسفانه بعضی از روشنفکران و حتی فیلسوفان ما باور دارند که امتناع و عدمتفکر در شرقیها وجود دارد، چون به دین زرتشت و سپس اسلام باورمند بودند و کسی که دین دارد عقل ندارد که تعقل کند. بنابر این، برای عاقل شدن راهی ندارند جز آن که دین خود را رها کنند و از غرب تقلید کنند؛ به قول تقیزاده از فرق سر تا نوک انگشتان پا، باید غربی شد! انگار مردم غرب دین ندارند، حال آن که در غرب احزاب مسیحی دارند حکومت میکنند.
به هر حال؛ به صورت دقیق نمیتوان گفت مردمسالاری از کجا و چه زمانی آغاز شده ولی اگر همان تاریخ غرب را ملاک قرار دهیم بیشک هرودت اولین تاریخنگار یونان بود . او در باره دموکراسی در ایران باستان، هم از هخامنشیان و هم از مادها یاد میکند و می گوید که مردم شاهان خود را انتخاب میکردند. من در این مقاله از هرودوت در باره مادها نقل قول میکنم (و در نوشته دیگری از هخامنشیان هم خواهم نوشت.)
هرودوت مينويسد: يكي از اهالي خردمند ما به نام ديوكِس(دیاگو ، دیوکه،دیاکو پسر فرورتیش)* را هواي تحصيل اقتدار و سلطنت در سرافتاد. پس براي ارضاء حس جاهطلبي خود نقشههايي طرح كرد. در آن روزگار مادها در دهاتی پراكنده ، ساكن بوده و فاقد هرگونه حكومت مركزي بودند و در نتيجه بيقانوني در سراسر خاك آنها رواج داشت. ديوكِس كه يكي از مردان برجستهي ده خويش و معتقد به اين اصل بود كه بين ظلم و داد مبارزهاي هميشگي و ابدي وجود دارد، با جديتي هر چه تمامتر به اجراي عدالت و بسط آن پرداخت. مردم ده كه فضل و برتري او را مشاهده كرده بودند، وي را به عنوان داور اختلافات خود برگزيدند و او كه از يك طرف به عدالت معتقد و از سوي ديگر طالب كسب قدرت بود، در اين سِمَت چندان شرافت و درست كاري به كار برد و در نظر هم وطنان از چنان اعتباري برخوردار شد، كه توجه ساكنان ساير دهات را نيز به خود جلب كرد. آنان كه از ديرباز داوريهاي دور از داد و آلوده به غرض و ستم، آزارشان داده بود، با شنيدن آوازهي امانت و صداقت ديوكِس و بر حق بودن داوريهايش، دعاوي خود را نزد وي ميبردند، تا بدانجا كه جز او كسي مورد اعتمادشان نیست. بدين ترتيب مراجعات ديوكِس روز به روز افزونتر ميشد. پس از چندي ديوكِس اظهار داشت كه ديگر به شكايات رسيدگي نخواهد كرد، زيرا انجام اين مهم وي را از پرداختن به كارهاي شخصي باز ميدارد. با انجام اين كار، دزدي و تبهكاري و ستم و بيداد از سرگرفته شد و حتّي شدت و شيوعي بيش از پيش يافت. مادي ها گرد هم آمده آهنگ آن كردند كه براي سامان بخشيدن به كار ملك پادشاهي برگزينند، و به اتفاق نظر دادند كه متصدي اين مقام كسي جز ديوكِس نباشد. ديوكس خواستار كاخ شاهي و گارد شخصي شد. ماديها در جايي كه خود او نشان داده بود كاخي بر پا كرده وبه او اختيار دادند كه خود نگهباناني از ميان افراد ملت برگزيند .(محل كاخ در اكباتان و به گفتهي پلي نوس مساحت آن هفت اسناو يعني نزديك به يك مايل بود.).
در اینجا هرودوت به طور کاملا روشنی نقل میکند کسی که می خواست سلطنت کند؛ سعی میکند با خدمت به مردم در عمل خود را همدم و پشتیبان و یار آنها نشان دهد.
بدین ترتیب این که میگویند مردم حافظه تاریخی ندارند، تا اندازهای درست است. وقتی تاریخنگاران و محققان به جای اینکه بیایند تاریخ و واقعیتها را آن طور که بوده و اتفاق افتاده تحریر کنند؛ آن چه به نفع و سود خود یا حزب یا عقیده خودشان است تحریر میکنند و دست به تحریف تاریخ می زنند.
روش تحریف تاریخ را که ما در حکومت زورگویان و تمامیتخواهان در باره دکتر مصدق هم در رژیم شاه و هم رژیم فقها شاهدیم ، به خاطر آن است که وقتی تاریخ تحریف شود مردم همیشه مقلِد و رعیت باقی میمانند تا رابطه بین سلطه و زیر سلطه تغییر نکند و مردم هم به این نتیجه برسند که راهی جز این نیست! مستبدان اصرار دارند به مردم ببه هر طریقی بقبولانند که تن به وضع موجود بدهند. آن ها این گفته را هم تکرار میکنند: چه کسی بیاید از اینها بهتر و الا ایران تجزیه میشود! زمان شاه هم چنین مطرح میکردند! سعی میکنند اصلاً به ذهن مردم چیزی جز این خطور نکند که حکومت حق مسلم آنهاست و قرار نیست کسی بیاید برای مردم وضعیت را تغییر دهد.
حتی خدا هم نمیآید مردم را تغییر دهد. راهی نیست جز آن که مردم باید تغییر کنند تا تغییر دهند؛ انسانها خود باید تغییر در روش و متد خود بدهند. در تاریخ گذشته ما هم همانطور که هرودت نقل کرده؛ مردم بودند که حکومت میکردند؛ شاه را به قدرت میرساندند با تصمیمی که میگرفتند، رأی خود را میدادند و انتخاب میکردند. بنابراین باید تغییر کنیم تا بتوانیم تغییر دهیم و بگوییم باید خدمتگزاری افراد را در عمل ببینیم، که خدمت کردهاند یا خیانت. آن وقت با شور و مشورت جمعی، یک فرد یا حزبی را به قدرت برسانیم و اگر دیدیم که در خدمتگزاری شایستگی ندارند، کسی دیگر را انتخاب کنیم. همین روش را در غرب شاهدیم که مردم رهبران سیاسی را برای دورهای انتخاب میکنند و در دوره دیگر فرد دیگری را انتخاب میکنند. بنابر این قرار نیست کسی بیاید ما را نجات دهد. ما هستیم که تصمیم میگیریم، فردی را برای مدت محدود به قدرت برسانیم و اگر نخواستیم کسی دیگر را جایگزین کنیم. قرار نیست کسی به نام نماینده، اهورا مزدا، فره ایزدی داشته و یا بنام الله، سایه و آیه خدا باشد و بر ما مسلط شود. دین و ایدئولوژی باید از دولت جدا باشد. همه مردم، از هر نژاد و قوم و دین و مذهبی که هستند، باید خدمتگزار خود را خود انتخاب کنند. از قدیم و ندیم هم گفتهاند شکم گرسنه دین و ایمان ندارد. فقر وقتی از در درآید، ایمان از پنجره خارج میشود. آیاکسانی که مردم را در فقر و تنگدستی قرار میدهند و اگر اعتراض کنند، به زندان میاندازند و مورد شکنجه و تجاوز و کشتار قرار میدهند و ثروت ملی کشور را در کنترل خود میگیرند و خوش میگذرانند و مردم را به آخرت حواله میدهند، صلاحیت فرمانروایی دارند؟!
* کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت