هر انتقال قدرت و هر تحول سیاسی در هر کشوری – از جمله در آمریکا – یک «فرصت» است.

رضا نصری در گفتوگو با ایسنا:
اگر چنین نبود، و اگر سیاست خارجهٔ آمریکا قابلیت «جهتپذیری» نداشت، سایر دولتهای جهان و منطقه هرگز میلیاردها دلار برای تاسیس لابی و استخدام بنگاه روابط عمومی در واشنگتن هزینه نمیکردند!
امروز هم انتقال قدرت از دستان جریانی که قائل به «فشار حداکثری» بود به دستان جریانی که وعدهٔ بازگشت به برجام را داده طبیعتاً یک فرصت و یک ظرفیت برای ایران ایجاد کرده است. با علم به این واقعیت هم از همین امروز لابیهای متخاصم و ایرانستیز در واشنگتن تمام تلاش و توان خود را بکار خواهند گرفت تا این فرصت را به یک تهدید برای ایران تبدیل کنند و مانع هرگونه تعامل سازنده میان تهران و واشنگتن شوند.
برخی از این لابیها تلاش خواهند کرد هزینهٔ سیاسی بازگشت بایدن به برجام را چنان برای او سنگین کنند که از این کار منصرف شود؛ برخی دیگر به او فشار خواهند آورد تا از آنچه دستاورد سیاست فشار حداکثری ترامپ میدانند علیه ایران استفاده کنند؛ و برخی دیگر هم تلاش خواهند کرد به میل و سلیقهٔ خودشان به سیاست و نگرش دولت جدید آمریکا نسبت به ایران و مقولهٔ «لغو تحریمها» جهت بدهند.
در چنین فضایی، معتقدم ایران باید با ابتکارعملهای دیپلماتیک، با «تعیین لحن» میان دو کشور و با ارائهٔ یک «نقشهٔ راه» از ابتدای امر سکان و «عاملیت» تعامل با دولت بایدن را در دست بگیرد و به عنوان یک قدرت بزرگ خود در شکلدهی به سیاستهای دولت بایدن نقش اول و اصلی را ایفا کند.
اگر تهران از این فرصت فعالانه استفاده نکند، چه بسا صرفاً «دریافتکننده» محصول رایزنیهای دیگران بشود و آیندهٔ تحریمها و برجام و مسائل فیمابین دو کشور را سایر جریانها و دولتها در غیاب ایران شکل بدهند.
ایران آنقدر بزرگ و مهم شده است که بتواند – علیرغم تمام مقاومتها – به سیاست بایدن نسبت به برجام و مقولهٔ لغو تحریمها شکل و جهت ببخشد. کمآاینکه پیش از این هم – علیرغم تمام تلاشها و تکاپوهای لابی اسرائیل در واشنگتن و مداخلات شخص نتانیاهو در کنگره – ایران نهایتاً موفق شد تمام قطعنامههای شورای امنیت و تحریمهای آمریکا را در زمان اوباما به نفع خود لغو کند. پس کار شدنی است!
ضمن اینکه سیاست بایدن نسبت به ایران پس از چهار سال انتقاد شدید دموکراتها از رویکرد ترامپ در قبال توافق هستهای و در فضای شکست سیاست «فشار حداکثری» شکل میگیرد و این خود ظرفیتی است که از دل فضای سیاست داخلی آمریکا پدید آمده است.
معتقدم در مجموع، چه در فضای کنونی بینالمللی، چه بر اثر الزامات دنیای پسا کرونا و چه از منظر تحولات منطقه، شرایط برای رفع تحریم و پایان بخشیدن به تنشهای فرسایشی مهیاست.
فقط لازم است در داخل کشور هم به مسئله لغو تحریم به عنوان یک «پروژه ملی» و نه یک «دستاورد جناحی» نگاه شود و تمام نهادها و جناحها – بجای مانعتراشی – برای حل معضل جدی تحریم به دولت و دستگاه دیپلماسی کمک کنند.
معتقدم دولت بایدن هم مجدداً به سمت «چندجانبهگرایی» سوق پیدا خواهد کرد. اما مهم است برای او روشن شود که در دوران پسا ترامپ و پسا کرونا «چندجانبهگرایی» دیگر به معنی «ائتلافسازی» علیه یک ملت یا یک دولت دیگر و سوءاستفاده از مکانیسمهای بینالمللی برای اِعمال زور و فشار غیرقانونی به دیگران نیست. در دنیای به هم پیوستهٔ امروز، چندچانبهگرایی یعنی شناسایی معضلات و چالشهای مشترک بشری و بهرهبرداری از سازوکارهای بینالمللی برای حلوفصل آنها! به نظرم لازم است در روشنسازی و ابلاغ این تعریف دُرست از «چندجانبهگرایی» دولت و رئیسجمهور ایران پیشگام شوند!