تاملی در رخداد انقلاب ۵۷

سحابی موج اعتراض از ۲۸مرداد ۳۲ تا ۵۷ همیشه جریان داشت، اما این مبارزات در قشر محدودی از روشنفکران شهری خلاصه میشد. درحالیکه در سال ۵۶ به اعماق جامعه شهری و حتی روستایی نیز کشیده شد.
اصولاً رژیم شاه در دامن زدن به این اعتراضات نقش مهمی داشت . شاه تصور میکرد که جایگاه و پایگاه محکم و مستحکمی دارد .در ۲۸ مرداد سال ۱۳۵۷ وقتی شاه با مایک والاس خبرنگار یکی از شبکههای معروف تلویزیون آمریکا که مصاحبههایش شهرت جهانی دارد گفتوگویی انجام داد، خبرنگار در خلال مصاحبه مچ شاه را گرفت و پرسید آیا این تصوری که شما درباره ثبات و قدرت خودتان دارید، ناشی از خیالبافی نیست؟ …
شاه تا آن تاریخ خود را در موقعیت بلامنازعی میدید، درحالیکه جریان انقلاب با اطلاعیهای که در روزنامه اطلاعات به چاپ رسیده بود از سال۵۶ آغازشده بود . حوادثی در قم، تبریز و بعدها در اصفهان، تهران ،جنوب و در همه نقاط کشور بهسرعت فراگیر شد و شاه این تحولات سریع را ندید. لذا وی بهعنوان فرد نخست و پرچمدار نظام، ….احاطهای بر شرایط اجتماعی و سیاسی نداشت و خیال میکرد نیروهای امنیتی، نظامی که در اطراف او بودند، شدید به رژیم و آرمانهایش وفادار هستند .درحالیکه حوادث سالهای ۶۵ الی ۵۷ این تصویر را در هم شکست.
شاه که تصور میکرد با جریان اصلاحات ارضی که از سال ۴۱ آغاز کرده بود قشر عظیم روستایی را هوادار خودساخته است، در مرحله بعد تصمیم گرفت به سراغ آن بخشی از روشنفکران شهری که از وی و برنامههای دولتش انتقاد میکردند بیابد. شاه تصور میکرد با این کارها ( جشن هنر شیراز و … ) از یکسو بر محبوبیتش در بین روشنفکران میافزاید و از سوی دیگر تشتت، سستی و تفرقهای در میان روشنفکران شهری به وجود خواهد آمد.
اما از سال۵۶ به اینسو روشن شد که هم قشرهای روستایی آنگونه که شاه تصور میکرد هوادارش نیستند چون بسیاری از آنها در شورشهای مختلف آن زمان شرکت داشتند … همچنین عملکرد شاه در قشر مذکور و متوسط نیز نتیجه عکس داد. بهطور مثال هنگامیکه برنامه جشن هنر در شیراز بازتاب بسیار منفی در میان مردم اعم از مذهبی و غیرمذهبی داشت اما تمام اعوانوانصار شاه از تجزیه و تحلیل چنین مورد بدیهی غفلت میورزیدند.
از جهت سیاسی هم باید از سالهای ۳۹و۴۰ به اینسو نیروهای معتدل سیاسی جامعه همانند جبهه ملی و نهضت آزادی همواره با بیانات مختلف به شاه گفته بودند که اگر او پا از امور اجرایی کشور بیرون نکشد و دست از دخالت برندارد جامعه بهطرف انقلاب میرود. این نکته را مرحوم مهدی بازرگان در دادگاه سال ۴۳ بهصراحت گفت که ما تابهحال یک گروه قانونی بودیم که نسبت به عدم اجرای قانون اساسی اعتراض داشتیم اگر ما محکوم شویم. دیگر آخرین گروهی هستیم که با زبان قانون اساسی باشما سخن میگوییم . بعد از ما کسی به قانون اساسی پایبند نخواهد بود و طرفدار براندازی اند . اینکه اتفاقاً از همین تاریخ شیوه مبارزاتی با رژیم تغییر ماهیت داد و تمامی گروههای مخالف که از سال ۴۴ به اینسو دستگیر میشدند اهل جنبش مسلحانه و نفی رژیم بودند. این حرکتها در دهه پنجاه و با حرکتی که آغازگر آن سخنرانیهای دکتر شریعتی بود اوج گرفت ، اما شاه این حرکتها را نمیدید و تصور میکرد با بهرهگیری از قوای امنیتی میتواند حکومت خود را تداوم بخشد.
عامل مهم دیگر در سقوط شاه فساد پایانناپذیری بود که دامنگیر دستگاه اداری نظام شده بود. همچنین شاه فکر میکرد اگر برنامههای توسعه اقتصادی را با شتاب بیشتری اجرا کند همه مردم بهصف توسعه صوری و ظاهری اقتصادی خواهند پیوست و از حرکتهای انقلابی و برانداز منصرف خواهد شد. این پیشبینی نیز جامه واقعیت به خود نپوشید چراکه رشد طبقه متوسط در ایران بلای جان رژیم شد. چون طبقه توسط نوعاً تحصیلکرده و آگاه بودند و هنگامیکه در برنامههای موردنظر رژیم شرکت میکردند با فساد عظیم دستگاه آشنا و از طرف دیگر با تأثیری که از حرکتهای درخشان ضد رژیم میگرفتند عملاً به نیروهای مخالف وضع موجود تبدیل میشدند.
اتفاق دیگری که در سال ۵۷ روی داد و از عوامل مؤثر در سقوط رژیم بود تشدید حرکات اعتراضی بود. بهنحویکه هر حرکت اعتراضی به یک حرکت اعتراضی بزرگتری تبدیل میشد. این روند تا حادثه۱۷شهریور ادامه داشت. به گمان من ۱۷شهریور از یکسو اوج خشونت نیروهای اصلی مورداتکای شاه و از سوی دیگر اوج مقاومت مردم بود که با شکست نیروهای شاه به پایان رسید. حادثه ۱۷شهریور کمر نیروهای هوادار شاه را شکست، به همین جهت در ماههای مهر و آبان شاه از موضع بالا و متنفرعنش سقوط کرد، شاه در پیامی که از رادیو قرائت شد به مردم گفت: من پیام انقلاب شمارا شنیدم.
با توجه به اینکه کارهای اصلاحاتی رژیم میتوانست رفاه و معیشت ملی را برای زندگی طبقه متوسط به ارمغان بیاورد و قیمت و درآمد درک نیز به جهت بالا بودن بهای نفت درحد مطلوبی قرار داشت چرا آن برنامهها به شکست انجامید؟
چون فساد درونی دستگاه بوروکراسی بسیار زیاد شده بود و همین نقطهضعف موجب شد که شاه مجبور به فعال نمودن سازمان بازرسی شاهنشاهی شود تا آنان با نظارت بر کارها امور را به سامان برسانند. اما میدانید که نظامیها وقتی در کاری دخالت کند خود به عامل مخرب و بازدارنده در توسعه و برنامهریزی تبدیل میشوند. بازور و تهدید و اسلحه که نمیتوان کارشناسان و مهندسی و پیمانکاران را وادار به کار نمود.
به هر صورت بخش اعظم پیروزی انقلاب و سقوط رژیم معلول ضعف وسستی و چشمبسته عمل کردن رژیم نسبت به واقعیت موجود جامعه بود و بخش دیگر آن معلول وحدت مردم در مبارزه بود.
—————————
۱- گفتوگوی امیر بهاری و سید ابوالحسن مختاباد با مهندس عزتالله سحابی -روزنامه صبح امروز -۲۰بهمن ۱۳۷۷