به نزدیک من صلح بهتر که جنگ
سرمقاله ایران فردا ۴۹
@iranfardamag
در حالی که روزبهروز آرایش جنگی در منطقه شکل جدیدی میگیرد، ایران و امریکا اعلام کردهاند که قصد جنگ ندارند. از روز ۱۲ فروردین مأموریت جدید ناو هواپیمابر یو.اس.اس آبراهام لینکلن در منطقهی خلیج فارس شروع شد، با ۶هزار خدمه و چهار اسکادران جنگنده بمب افکن. سه ناوشکن محافظ این ناو عظیم هر کدام حدود صد موشک ضدهوایی، ضدزیردریایی و کروز را حمل میکنند.
در مورد علل این وضعیت بحثهای جدیای در جریان است، همانطور که از نظر آکادمیک نیز در مورد انگیزه یا انگیزههای وقوع جنگ نظرات متعددی مطرح شده است. تئوری مارکسیستها در مورد جنگ مدتها در عرصهی نظریهپردازی یکهتاز بود: جنگْ رقابت برای کسب بازارها و منابع مادی بین قدرتهای بزرگ است؛ اما الان نظرگاههای متعدد با توجه به جنبههای فرهنگی، سیاسی و حتی روانشناسیِ مسائل وجود دارد که رجوع به هر کدام نکات جدیدی را در مورد علل شروع جنگ به دست میدهد و در پیش بینی اینکه آیا جنگ به وقوع میپیوندد یا نه راهنمای ماست.
جنگ از نظر کلاسیک یک درگیری سازمانیافته با استفاده از ابزارآلات نظامی است که به تلفات انسانی و صدمات شدید اقتصادی منجر میشود؛ اما واژههایی مانند «جنگ نرم»، «جنگ اقتصادی»، «جنگ نیابتی» و امثال اینها در ادبیات سیاسی امروز نشان میدهد که جنگ مفهوم و حالتهای گستردهای پیدا کرده است. آتش گشودن اسلحه یا بمباران یک منطقه فقط یکی از حالتهای جنگ است. از طرفی در یک جنگ کلاسیک نیز درگیری مستقیم نظامی آخرین مرحله جنگ است و شروع حمله و تیراندازی به معنی شروع جنگ نیست. جنگ از زمان آغاز روابط خصمانه میان طرفین شروع میشود، گرچه که ممکن است به درگیری مستقیم نظامی منجر نشود؛ به خصوص طبق تعابیر جدید مانند جنگ اقتصادی و غیره، ممکن است یکی از طرفین مغلوب و طرف دیگر غالب شود؛ اما تیری رها نشود و بمبی بر زمین نیفتد. حتی ممکن است بهرغم فراهم آوردن مقدمات، جنگی در نگیرد؛ اما از طرفین برنده شود. ریچارد نیکسون، سیوهفتمین رئیس جمهوری امریکا که نامش با رسوایی واتر گیت پیوند خورده است، کتابی دارد به نام «۱۹۹۹، پیروزی بدون جنگ (victory without war,1999)». او در این کتاب که ۳۳ سال پیش نوشت، پیشبینیهایی در مورد آینده جهان از جمله ظهور بنیادگرایی اسلامی دارد ــ که اکثر آنها اتفاق افتاده است. توصیههایی نیز دربارۀ مسائل خارجی عنوان کرده که تقریبا همهی آنها در این سالها در امریکا اجرا شده است. نکتهی مهم و بحث محوری کتاب ــ که در عنوان آن نیز مشخص استـ این است که امریکا باید بدون جنگ مستقیم همان پیروزیهای حاصل از جنگ را بدست بیاورد. اتفاقا او واژهی جنگ نیابتی را به کار برده و آن را به منزلۀ یک سیاست به سیاستمداران امریکایی توصیه کرده است، واژهای که در سالهای اخیر امریکا در مورد بعضی فعالیتهای ایران به کار میبرد.
در جنگ همه چیز در مرحلهی آتش گشودن اسلحه بر یک کشور و حملهی نظامی تعیین نمی شود. روابط خصمانه، اتفاقا قبل از درگیری مستقیم نظامی، و نحوهی مواجهه طرفین در شرایط جنگی به همان اندازه تعیینکننده است. اگر یک طرف بتواند در سطح بین المللی متحدان بیشتری پیدا کند، از همین مرحله نتیجهی جنگ را به نفع خود برگردانده است. اگر بتواند در داخل کشورش انسجام درونی و همبستگی ملی ایجاد کند، پیروزیاش را در جنگ احتمالی آینده تضمین کرده است. اگر بتواند همهی فعالان ملی را که ریشه در خاک کشورشان و دل در گرو سربلندی وطن و آینده مردمشان دارند با خود همراه کند، چنان قدرتی پیدا میکند که همان نقش و تاثیر بازدارندهی سلاحهای نظامی و ناوبرها و ناوشکن ها را دارد.
اگر جنگ نمیخواهیم (که قطعا نمیخواهیم!) و امروز هم مقامات و مسوولان کشور و هم عموم مردم در این موضوع هم عقیده هستیم، همه موظفیم با تمام توان زمینههای بروز و تشدید شرایط جنگی را کاهش دهیم و از بین ببریم. صلح را در میانمان تقویت و این صلح را از داخل به خارج عرضه کنیم. همبستگی ملی را افزایش دهیم و این همبستگی را از داخل به همکاری بینالمللی با ملل دیگر تبدیل کنیم.
در متون علمی کلاسیک دربارۀ جنگ، منظور از «محیط جنگ» محیط طبیعی است و بر اساس آن جنگ را به جنگ دریایی، جنگ ساحلی یا جنگ کوهستانی تقسیم میکنند. اما «محیط جنگ» مفهومی فراتر از اینها دارد. جنگ در محیطی تداوم مییابد و جنگ افروزان در محیطی میتوانند به جنگ دامن بزنند که در آن همبستگی و همکاری و امید به آینده و اراده برای ساختن جامعه نباشد. با اقداماتی میتوان از جنگ جلوگیری کرد که برای ساختن جامعه امید و آرامش و ارادهی ملی و احساس اشتراک در سرنوشت ایجاد کند.
به قول سعدی:
اگر پیلزوری وگر شیرچنگ
به نزدیک من صلح بهتر که جنگ