نویسنده: وسام سعادة | ترجمه: علی سرداری

آیا خاورمیانه به سمت صلح می رود در حالی که این سیاره به سمت هرج و مرج پیش می رود؟

آیا خاورمیانه به سمت صلح می‌رود در حالی که این سیاره به سمت هرج و مرج پیش می‌رود؟ اصطلاح «درگیری اعراب و اسرائیل» دیگر اجازه نمی‌دهد تا آن چه را که بین اسرائیل و اعراب در حال رخ دادن است، چارچوب‌بندی کنیم.
این موضوع سال‌هاست که ادامه دارد. نمونه‌ای برای تمام جام‌های تلخ و تلخ تری که یک سال و نیم گذشته سر کشیده شده است، از ویرانی نوار غزه تا هتک حرمت اردوگاه‌های کرانه باختری تا حمله شیطانی به جنوب لبنان، دره بقاع و حومه بیروت، تا هرزگی اسرائیل در جنوب سوریه!

در مقابل «درگیری اعراب و اسرائیل»  که وقتی همه این رویدادهای فاجعه‌بار زیر بال آن گنجانده می‌شود، به اصطلاحی تبدیل شده که می‌تواند به معنای چیزی با ارزش شناختی یا سیاسی باشد، به نظر نمی‌رسد که به طور منسجم و قانع‌کننده‌ای از هیچ چارچوب جایگزین منازعه، به شیوه تصوری «درگیری ایران و اسرائیل» به ارث رسیده باشد.

ایران بعد از انقلاب خمینی (بعد از به رسمیت شناختن اسرائیل در گذشته و توسط شاه ایران و توسعه روابط دیپلماتیک و هماهنگی‌اش با آن) اما به کل این روند را در هم شکست.
ایران پس از انقلاب، خود را به‌عنوان حافظ درگیری اعراب و اسرائیل معرفی کرد تا به‌عنوان پدیدآورنده نوع جدیدی از درگیری‌ها در عرصه باشد.
از سوی دیگر پس از انقلاب اسلامی در ایران، این کشور از به رسمیت شناختن اسرائیل به سمت رد قاطع و در نهایت انکار وجود آن حرکت کرد و شبانه‌روز نیز بر آن تأکید کرد که ادامه موجودیت این کشور یعنی اسرائیل طولانی نخواهد بود. از سوی دیگر، با بازگشت به این اولین رویکرد رادیکال در مناقشه، برای خود دلیلی برای ایجادمشکل مزمن با اعراب ایجاد کرد.

زیرا که اعراب از آخرین روزهای جمال عبدالناصر خواهان یک حل و فصل جامع بر اساس بازگشت به مرزهای ۴ ژوئن ۱۹۶۷ بودند.
این امر نیز در چارچوب ترتیبات، فقط در مورد شبه جزیره سینا و تنها زمانی که انور سادات با راه حل یکجانبه مصر پیش رفت، تا حدودی محقق شد.

ایران اما در مقابل ماده تسویه حساب از الف تا ث ایستاد.
حتی رژیم اسد هم در لحظه‌ای که از پیشرفت در مذاکرات خود – در خصوص خروج از بلندی‌های جولان – با اسرائیل صحبت می‌کردند، از سخنان تند رهبر انقلاب ایران، خامنه‌ای در امان نماند.
ایران همچنین از رفتار تحقیر تجربه جنگ‌های منظم اعراب با اسرائیل حمایت کرد و به نفع ترویج این ایده بود که آن چه ارتش‌های معمولی نمی‌توانند به دست آورند، توسط جناح‌های موازی با دولت و گسترش امپراتوری سپاه پاسداران ایران به دست می‌آید.

در اوایل دهه 1980، سال‌ها درگیری بین ایران و رژیم صدام حسین وجود داشت، که همین تاحد زیادی ایده توافق با اسرائیل را رد کرد.
از سوی دیگر، ایران با وجود مشارکت در روند صلح، که از کنفرانس مادرید آغاز شده بود، اما نهایتا در رژیم سوریه بود که نزدیک ترین دوست خود را در میان اعراب یافت.
در واقع، رژیم اخیر توانست با هدف بهبود شرایط خود در این مذاکرات، روی حزب‌الله طرفدار ایران در لبنان سرمایه‌گذاری کند.
ایران تا زمانی که حل و فصل بین اسرائیل و سوریه تکمیل نشده بود با آن مخالفت نمی‌کرد. با این حال، آن چه در طول دهه نود ، اتفاق افتاد چیز عجیبی نیست. هم رژیم حافظ اسد و هم جمهوری اسلامی از دو منظر مختلف از مقاومت حزب‌الله حمایت کردند: اول شروع روند حل‌وفصل و دوم افراط در آن.

ایران روی سازش بیش از حد کار کرده، اما آیا افق دیگری برای درگیری ایجاد کرده است؟
این چیزی نیست جز ترویج این ایده که جنگ رژیم‌ها شکست خورده و جنگ جناح‌ها موفق است. این ایده‌ای است که ظاهراً با حمله اسرائیل به لبنان در سال ۱۹۸۲ نابود شد. همچنین این ایده‌ای است که ماهیت دوگانه نظام دین‌سالار در ایران را نادیده می‌گیرد که همان طور که «جناح» است، «نظام» هم هست.
در مدتی که اکنون دیگر به زودی نیم قرن از آن می‌گذرد، ایران خمینی هیچ چشم‌اندازی راهبردی برای چگونگی درگیری با اسرائیل ارائه نکرده و عملاً به سرزنش کردن رژیم‌های عربی و گاه پر کردن مردم بسنده کرده است یا با پیوند دادن نابودی اسرائیل با وعده‌های نجات آخرالزمانی و یا با تکیه بر عوامل فرسایشی که برای جوامع در حال گذار «طبیعی» و اجتناب‌ناپذیر تلقی می‌شوند، از این برهه گذشته است.
در واقع، تا حد زیادی اسرائیل و درگیری با آن در ایران «غیرقابل تصور» باقی مانده است؛ چیزهایی که یا با شهود و الهام تسخیر می‌شوند یا تنها با امید به آن ها اشاره می‌شود.

در مقابل، ایران مدت‌هاست که روی بن‌بست افق شهرک‌سازی بین اسرائیل و اعراب سرمایه‌گذاری کرده ، بن‌بستی که حامی آمریکایی روند صلح مسئولیت اصلی آن را بر عهده دارد. همانطور که ایران پس از اشغال عراق توسط آمریکا و سرنگونی رژیم صدام حسین، روی آن چه در دسترسش بود سرمایه‌گذاری کرد.

اما در مورد رژیم‌های عربی، آن ها به دو دسته تقسیم شدند.

بخشی بر این اساس عمل می‌کنند که معادله زمین در برابر صلح جواب نداد، پس به صلح منهای زمین راضی باشیم. بخشی هنوز امیدوار هستند که ایده «صلح عادلانه» را احیا کند، بدون این که کسی بداند کلید این کار چیست.

در مورد جنبش‌ها و نیروهای عربی که مخالف اساس ایده صلح با اسرائیل هستند، پس از ۷ اکتبر و دو جنگ پس از آن وارد یک مصیبت مضاعف شدند: گزینه تضعیف اسرائیل از طریق مبارزه مسلحانه هزینه زیادی داشت و بازگشت آن ناچیز بود، اما از طرف دیگر، این دو جنگ نشان داد که یک ماشین تهاجمی وجود دارد که در بین مردم منطقه زندگی می‌کند و به راحتی نمی‌توان با آن صلح کرد آن چه را که این دستگاه انجام داده، تنها به دلیل تحریک آن تفسیر کنید.

اسرائیل از درگیری اعراب و اسرائیل و سپس دوران قیمومیت ایران بر آن فراتر رفته است. بیش از هر زمان دیگری به مرحله‌ای رسیده که اصطلاح «تعارض» با آن، مانند اصطلاح «صلح» با آن، تبدیل به فرمولی شده که زنگار آن را می‌خورد.

با این حال، امروز کسانی را می‌یابید که هنوز امیدوارند ایده درگیری با آن را بازسازی کنند و کسانی که در ازای آن می‌خواهند یا روی صلح با آن شرط‌بندی می‌کنند، متغیر هستند؟ کسانی که امروز مشتاق ترویج مجدد موضوع صلح هستند، از جایی شروع می‌کنند که ابتکار جردکوشنر متوقف شد: یعنی صلحی که مشروط به بازگشت سرزمین‌ها نباشد.

در مورد کسانی که بر ادامه درگیری اصرار دارند، این درگیری بیشتر به یک درگیری اسطوره‌ای تبدیل شده تا سیاسی و نظامی و به ویژه در پی دو جنگ اخیر.

در بین این دو مقوله، واقعیت دیگری نمایان می‌شود، حقیقتی بی‌نظیر؛ آیا جهان واقعاً به سمت سطح بالاتری از صلح در مناطق خود می‌رود، به گونه‌ای که بتوان انتظار صلح را در خاورمیانه داشت؟

کل ایده کنفرانس مادرید بر اساس چیزی شبیه به این بود، بر این فرض که دوران پس از جنگ سرد در سطح جهانی صلح‌آمیزتر و پایدارتر خواهد بود. اما غیر از این معلوم شد.

اگر امروز سیاره زمین برای نوسانات جوی و زیرزمینی بیشتر آماده می‌شود، آیا واقعاً می‌توان تصور کرد که هر موضوعی در خاورمیانه از جمله مساله صلح چه شکلی به خود خواهد گرفت؟
آمادگی برای پیامدهای بی‌ثباتی جهانی یک اولویت است. البته، کسانی هستند که وقایع را به این واقعیت می‌خوانند که توقف جنگ در اوکراین مقدمه‌ای برای سازماندهی مجدد جهان به گونه‌ای است که ثبات را برای دهه‌های آینده تضمین کند. گویی از این پس قرار است سلسله مراتبی جهانی ایجاد شود و هر ملتی، هر فردی به جایگاه تعیین شده خود در آن بچسبد. حداقل، این یک برداشت اسطوره‌ای، بنا به تعریف است، تا کنون چنین چیزی قبلاً اتفاق نیافتاده است.

منبع : القدس العربی

مطالب مرتبط

نویسنده: د. لينا الطبال | مترجم: علی سرداری

اما در غزه چیز جدیدی در جریان نیست. نتانیاهو به نسل کشی ادامه می دهد. او توافق آتش‌بس را هر طور که بخواهد نقض می کند. کابینه وی به ایجاد دفتری برای مهاجرت داوطلبانه ساکنان غزه رأی می دهد.
آیا او واقعا فکر می کند که فلسطینی کیفش را برمی دارد و از محبت اشغالگر و شهرک نشین بلوند تشکر می کند و می رود؟ مردم غزه از گرسنگی، تشنگی، درد و سرما می میرند و همه ما منتظر تصمیمی هستیم که گذرگاه را باز کنیم و به کمک های بشردوستانه اجازه بدهیم و هیچ چیز جدیدی وجود ندارد.

حسن فحص | مترجم : علی سرداری

سیگنال‌های رئیس‌جمهور ترکیه هنگام اعلام حمایت مطلق خود از دولت آذربایجان به رهبری الهام علی‌اف، به‌ویژه در تلاش‌های این کشور برای تحمیل تعدیل ژئوپلیتیکی در مرزهای خود با ارمنستان از طریق ایجاد یک کریدور زمینی که دو بخش مرکزی آن را به منطقه نخجوان وصل می‌کند، سپس در حمایت از تنش امنیتی و نظامی که بین تهران و باکو تشدید شد و تقریباً منجر به شروع جنگ بین آنها در اواخر تابستان 2021 شد، آشکار گردید.
جاه‌طلبی‌های ترکیه برای جایگزینی ایران محدود به منطقه قفقاز جنوبی نبود، بلکه زمانی که اردوغان تلاش‌های خود را برای ایجاد "هلال ترکیه" در مرکز آنکارا که ترکیه را با کشورهای آسیای مرکزی وصل می‌کرد و سپس با ایجاد کریدورهای حمل و نقل زمینی در اطراف ایران که داخل آسیا و سواحل ترکیه را به اروپا متصل می‌کرد، آشکار کرد، فراتر از آن گسترش یافت. پروژه اردوغان برای خلع کارت‌های ژئوپلیتیک و ژئواکونومیک ایران در خلأ نمی‌گذشت، بلکه یکپارچه بود و ابعاد فرهنگی داشت. این ابعاد فرهنگی از طریق تلاش برای تصرف میراث فرهنگی ایران پدیدار شد و با تلاش برای مصادره جلال الدین رومی البلخی «مولانا» و گنجاندن آن در میراث ترکیه آغاز شد. سپس در یکی از سفرهایش به باکو، پایتخت آذربایجان، از مصادره شاعر دیگر به نام نظامی گنجوی خبر داد.

ایرج سبحانی

اگر دختران جوان ایران همان "لولیتا" هستند که به‌سبب معصومیتشان مورد سوءاستفاده قرار می‌گیرند و بعدها به قدرت خویش پی می‌برند، پس کدام شخصیت در فیلم باید به "هامبرت"، مرد منحرف و سوءاستفاده‌گر تشبیه شود؟ زنان مقنعه‌پوش در ورودی دانشگاه؟ بازجوی زندان؟

مطالب پربازدید

مقاله