نقد قرآني نظريه مشهور فقها در مورد مجازات مرتدين

 

نظريه مشهور فقها در باب مجازات مرتدين فطري و ملّي و زنان مرتد را مي توان از دو منظر مورد نقد قرار داد.

1-    منظر درون ديني

2-    منظر برون ديني ( نقد حقوقي ، اخلاقي و عقلاني )

نقد و بحث را از منظر درون ديني با محوريت قرآن آغاز مي كنم. امّا پيش از آن بايد به اين سؤال پاسخ دهم كه چرا قرآن را محور و ملاك قرار داده و آنرا به سه منبع ديگر اجتهاد

( سنّت ، عقل و اجماع ) اولويت مي دهم. در پاسخ به اين سؤال مي توان گفت : اوّلاً : قرآن سند معتبر و مورد توافق تمام فِرَق و مذاهب اسلامي است. تمام مسلمين فارغ از نوع گرايش مذهبي و نحله فكريشان بر سر اين مسأله كه قرآن موجود در دست مسلمين معتبرترين و اصيل ترين و حجيّت آورترين منبع معرفت ديني است ، وفاق و اجماع دارند و تكيه بر اين سند مورد احترام و اجماع مسلمين راه را براي درك و تفاهم متقابل فراهم مي نمايد ثانياً : قرآن “ثقل اكبر” است در حاليكه عترت « ثقل اصغر». بنابراين اگر ميان متن قرآن و حديثي از پيامبر(ص) و امامان (عليهم السلام) تعارض و تفاوت وجود داشته باشد ، قرآن بر سنّت اولويت و ترجيح دارد و بايد ملاك و معيار قرار گيرد و اين توصيه شخص اول اسلام  پيامبر اكرم (ص) است. به اين حديث شريف توجه كنيد :

الامام الصادق (ع) : …. وَقَد أمَرَ رسول الله (ص)  أن يُقتدي بالقرآن و آل محمد ، ذلك حيثُ قال في آخر خطبة خَطَبَها : انّي تارك فيكم الثقلين : الثقل الاكبر و الثقل الاصغر فَاَمّا الاكبر فَكتابُ ربّي وَ أمّا الاصغر فعترتي اهل بيتي فَاحفِظوني فيهما فَلَن تضلّوا ما تَمَسّكتُم بهما. ( الحيات عربي ج 2 صص 40-139 استاد محمدرضا حكيمي ، محمد و علي حكيمي )

ترجمه : « امام صادق (ع) فرمودند : رسول خدا فرمان داده كه به قرآن و خاندان محمد اقتدا شود و آن زماني بود كه پيامبر (ص) در آخر خطبه اي كه ايراد فرمودند گفتند : همانا من در ميان شما دو چيز گرانبها را به يادگار مي گذارم : اين دو چيز گرانبها يكي كتاب پروردگارم قرآن است كه يادگار گرانبهاي بزرگتر است و عترت و اهل بيتم كه يادگار گرانبهاي كوچكتر است. پس حرمت مرا در مورد آنها نگاهداريد كه اگر به آنها تمسك جوييد هرگز گمراه نخواهيد شد » به تصريح اين خطبه پيامبر (ص) كه الگوي جاودان مشترك همه ي مسلمين است ذخيره بزرگتر و يادگار گرانبهاتر پيامبر « قرآن كريم ،كتاب خداست » و ذخيره و يادگار كوچكتر، اهل بيت اند. بنابراين كفّه قرآن نسبت به كفّه اهل بيت سنگينتر و ملاك و محور برتر در معرفت شناسي و اجتهادات ديني است و اولويت دادن اهل بيت بر قرآن و يا مساوي دانستن جايگاه قرآن و اهل بيت ، مصداق غلو در دين و تقدم جستن بر پيامبر (ص) است كه به صراحت در سوره حجرات از آن نهي شده است آنجا كه خداوند متعال مي فرمايد : يا ايّها الذين آمنوا لا تُقدّموا بَينَ يَدَي الله و رسوله و اتّقوا الله ( سوره حجرات آيه 1 ) اي مؤمنان بر خدا و رسول پيشي نجوييد و تقواي الهي داشته باشيد . بنابراين شرط تقواي الهي رعايت مرزها و عدم عدول از آنهاست. ثالثاً : پيامبر (ص) به عنوان شخص و شخصيت اول اسلام ، قرآن را معيار صحت و سقم روايات دانسته و مي فرمايند : « اِذا جاءَكُم عنّي حديث فَاعرضُوهُ علي كتاب الله فَاقبَلوهُ وَ ما خالَفَهُ فاضربوهُ عَرض الحائط » يعني : هنگاميكه سخني از من به شما رسيد آنرا به كتاب خدا (قرآن) عرضه كنيد پس آنچه موافق كتاب خدا بود بپذيريد و آنچه مخالف كتاب خدا بود آنرا به ديوار بزنيد.

يك بار ديگر تكرار و تأكيد مي كنم كه در نگاه انسان امروز و وجدان بشريت معاصر ، كشتن و حبس ابد نمودن يك انسان به خاطر تغيير عقيده و مذهبش نه انساني است نه اخلاقي وعقلاني و نه حقوقي و ديني. اكنون مستندات نقد و ردّ فتواي « مشهور فقها » را به استناد آيات قرآن و در قالب دوازده دليل مي آورم و مجدداً از صاحبنظران ، روشنفكران ، عالمان نوانديش و فقها و مراجع تقليدو روحانيون درخواست مي نمايم نظرات انتقادي ، اصلاحي و پيشنهادي خودشان را مطرح بفرمايند كه مطمئناً با آغوش باز از آنها استقبال و استفاده خواهم برد.

دليل اول : در قرآن كريم هفت آيه در مورد مسأله ارتداد داريم كه در هيچيك از اين آيات مجازات دنيوي براي مسأله ارتداد ذكر نشده است. نكته جالب اين است كه در آيه 54 سوره مائده به مؤمنان مي گويد اگر شما از دين خدا برگرديد خداوند گروهي را خواهد آورد كه آنها را دوست دارد و آنها نيز خداوند را دوست دارند و هرگز آنها را تهديد به مجازات دنيوي آن هم مجازات مرگ و حبس ابد نمي كند و نمي گويد خونتان مباح است و بايد گردنتان زده شود. و حتي در آيه 217 سوره بقره مي فرمايد : هركس از شما از دينش برگردد و در حال كفر بميرد اعمالش در دنيا و آخرت تباه مي شود. در اين آيه نيز اثري از مجازات نيست بلكه قرآن برخوردي وجودي با مسأله مي نمايد. مرحوم آيت الله طالقاني در توضيح اين آيه مي فرمايند : « مرتد مي تواند حيات ايماني و اعمال ناشي از آنرا پيش از مرگ و خشكيدن سرچشمه ايمان، تجديد و نامي گرداند.» ( تفسير پرتوي از قرآن جلد 2 ص 122 » يعني آيت الله طالقاني در تفسيرش با مسأله ارتداد برخوردي كاملاً فكري مي نمايد و زمينه تصحيح و بازگشت فرد را ممكن مي داند. من به حدود 50 تفسير رجوع كردم و در هيچيك از آنها در ذيل آيات ارتداد ، فتوا، روايت، سخن و كلامي نديدم كه حكم محكوميت انسانهاي مرتد به مرگ و حبس ابد آمده باشد و خون آنها مباح دانسته شده باشد. پس از مطالعه اين تفاسير باز هم دغدغه داشتم و با خود مي گفتم مبادا دقت لازم را در اين مورد نكرده باشم تا اينكه با نوشته اي از مرحوم آيت الله سيد محمد غروي اصفهاني از فقهاي نوانديش برخورد نمودم كه ايشان مي فرمايند : « ما در هيچيك از كتب مفسّرين عامّه و خاصّه نديده ايم كه حتي يك حديث يا كلامي از فقيهي يا محدّثي در ذيل آيات مذكوره براي قتل مرتد آورده باشند » (1) نكته اي كه ذكر آن در اين مورد خالي از لطف نيست اين است كه مرحوم علّامه طباطبايي كه معمولاً در مباحث مهم قرآني « بحث روايي » يا « كلامي » و « فلسفي » و … مي نمايد در مورد مجازات مرتد مطلقاً حرفي به ميان نياورده و حتي يك روايت هم ذكر نكرده است. آيا اينها جاي تأمل و درنگ و توقّف ندارد؟ به نظر من اين نقدي را كه قرآن به يهوديان مي نمايد و در پاسخ آنها كه مي گفتند « يدالله مغلولة » ، پاسخ مي فرمايد : «غُلّت ايديهم بل يَداهُ مبسوطتان» (2) بايد متوجه فقهايي كرد كه بر خلاف نصّ قرآن فتوا به قتل ، گردن زدن ، كشتن و محبوس نمودن انسانها داده اند و از آنها پرسيد آيا اين فتاواي شما در مفهوم ، بيانگر اعتقاد شما به « بسته بودن دست خدا » از صدور حكم مجازات مرتدين نمي نمايد ؟ مگر خداوند مبسوط اليد نيست كه هست بنابراين مگر خدايتعالي نمي توانست خودش فتوا به كشتن مرتدين مرد و حبس ابد نمودن زنان مرتد بدهد؟ حال كه خداوند چنين حكم خشني را در كتاب مبين قرآن نياورده پس چگونه است كه شما بر خدا و رسول او پيشي گرفته ايد و چنين بهتان عظيمي را به خداوند نسبت داده ايد؟!! ما به صراحت خدمت بزرگان فقها و مراجع عظام تقليد اين سؤال جدي و اساسي را مطرح مي نماييم .

حضرات فقها : اگر خداوند تبارك و تعالي براي تغيير عقيده يك انسان و يا تغيير مذهبش مجازاتي را لازم مي دانست آيا خودش اين مجازات را در كتاب قرآن اعلام نمي كرد؟ العياذ بالله مگر شما به بسته بودن دست خدا معتقديد؟ چرا ما بايد نسبتي به خداوند بدهيم كه در هيچ كجاي كتاب مُنزلش نيامده است؟ مگر نه اين است كه ما و شما موظفيم كه قرآن را «ثقل اكبر» و « ملاك صحت و سقم » همه معارف منقول ديني بدانيم؟ اجازه مي خواهم اين سخن را از زبان يكي از علماي مشهور و نوانديش زمان خودمان آنجا كه فقها و روحانيون و مراجع را مورد خطاب خود قرار مي دهد ، بيان كنم. آيت الله سيد محمد جواد غروي در كتاب فقه استدلالي در مبحث ارتداد خطاب به فقها مي فرمايند : « ما مي گوييم : پس فتوي به قتل مرتد ، دليلي از كتاب بر آن قائم نيست با آنكه در اعلي مراتب اهميت مي باشد. بنابراين از فقهاي عظام مي پرسيم : اگر از شما سؤال شود كه از كدام آيه چنين حكمي را استنباط كرده ايد ، چه پاسخ خواهيد داد؟! آيا نسبت به آن علم داشتيد؟! مبادا كثرت قائلين به آن كه برخي از بعضي ديگر تقليد نموده و تدبّر نكرده و دين رحمت و رأفت و حرّيت را به دين خشونت و قهر مبدّل ساخته اند ، شما را فريفته باشد! … ما از فقهايي كه به وجوب قتل فوري مرتد فطري حكم كرده يا مي كنند بي آنكه وي را توبه دهند و قتل مرتد ملّي را با استتابه و امهال ، سه روز واجب مي دانند ، مي پرسيم : چگونه جرأت مي كنند حكم به قتل نفس دهند بي آنكه دليل واضح موجب علم از كتاب و سنّت قطعيه داشته باشند؟! اينان چه جوابي براي محكمه عدل الهي و براي روز حساب آماده كرده اند؟! در حاليكه به چيزي فتوا داده اند كه از جانب ربّ متعال ثابت نشده ولي حكمش را به او نسبت مي دهند » (3) با آنچه گفته شد ما در قرآن مطلقاً آيه اي در باب مجازات ارتداد نداريم و هيچ مفسري هم در اين مورد روايتي نقل نكرده و سخني نگفته است.

دليل دوم : تعارض و تضاد و تزاحم روايات نقل شده در باب مجازات مرتد با نصّ قرآن : از آنجاكه اجتهاد در برابر نصّ مجاز نيست و به صراحت سخن پيغمبر اكرم (ص) در تعارض ميان قرآ ن و سنّت ، قرآ ن راجح و روايت مرجوح و ظني السند است بنابراين اعتنا به اين رواياتِ مغاير با قرآن مجاز نمي باشد. نكته مهمتر اين است كه روايات موجود در مسأله ارتداد ، روايات واحدند و براي حكم اعدام و ريختن خون انسانها و يا حبس ابد نمودن يك زن با اعمال شاقّه و كتك زدن او در اوقات نمازها نمي توان روايات واحد را سند و حجّت قرار داد. حتي بزرگان از فقها اعتنا و استناد به اخبار موثّق و مورد اعتماد در مسأله ريختن خون انسانها را خالي از اشكال نمي دانسته و نمي دانند. اين در حالي است كه براي چنين مجازات سنگيني كه گرفتن حق حيات انسانهاست ، محتاج به نصّ قرآن يا نصّ معتبريم كه هيچيك از آنها دراين مورد وجود ندارد. دكتر محسن كديور فقيه و متفكر نوانديش در اين مورد مي گويد : « عقلا در امور خطير و بسيار مهم بر خلاف ديگر امور به جز ثقه اكتفا نمي كنند. يكي از مهمترين و خطيرترين امور ، حفظ جان مردم است. (حق حيات) زماني مي توان حق حيات را نقض كرد كه مستند قطعي در دست باشد يعني آيه نصّ يا خبر متواتر نص. بر اساس اخبار واحد نمي توان حكم قتل صادر كرد ، يعني اجراي حكم اعدام محتاج دليل معتبر قطعي است. احتياط در دماء ( بواسطه اهميت فوق العاده حيات و اهتمام جدّي شارع به آن ) اقتضا مي كند تا بدون دليل قطعي ( و نه حتي دليل ظنّي معتبر ) حكم اعدام كسي صادر نشود ….»

فقيه بزرگ معاصر آيت الله سيد احمد خوانساري تصريح كرده است : « اعتبارخبرثقه يا خبر عادل با توثيق بعضي علما رجال يا تعديل ايشان از جهت بناي عقلا با استفاده از بعضي از اخبار در دماء، خالي از اشكال نيست ، بويژه با شدت اهتمام در دماء آيا توجه نمي كنيد كه عقلا در امور خطيره به خبر ثقه اكتفا نمي كنند ، با اينكه در غير اين امور به خبر ثقه اكتفا مي نمايند.» (4) مسأله حق حيات آنقدر از نگاه قرآن مهم است كه كشتن يك انسان برابر با كشتن همه انسانها تلقي شده است (5) ما كسي را به خاطر باور و عقيده ديني و سياسي اش و يا حتي تغيير عقيده و مذهبش به نص قرآن ، حق نداريم بكشيم و يا محكوم به حبس ابد نماييم. بنابراين كشتن افراد دگرانديش و منتقد حكومت و مذهب رسمي حاكم مانند فروهرها ، پوينده ها ، شريف ها و محكوم كردن دكتر آغاجري و حسن يوسفي اشكوري به مرگ (كه با اعتراض عمومي مواجه ودر نتيجه لغو گرديد)همانند كشتن و محكوم كردن همه انسانهاست. زيرا كشتن اين انسانها شيوه اي جنايتكارانه است كه راه را براي كشتن و از سر راه برداشتن هر مخالف فكري و سياسي  وعقيدتي ديگري براي قاتلان حرفه اي و تجاوزگران به حق حيات انسانها باز مي نمايد و به همين دليل در نگاه قرآن به عنوان « جنايت عليه بشريت » تلقي شده است. و به همين جهت است كه امام علي (ع) به مالك اشتر سفارش مي كند كه : « ايّاك و السفك الدّماء » از خونريزي دوري گزين زيرا سبب اضمحلال و ضعف قدرت و جابجايي آن مي شود. خونريزي از انسانهاي بي گناه مي تواند عامل بحران مشروعيت دولتها و سقوط آنها شود. (6) نكته مهم ديگر اين است كه حتي در باور سنت گرايان، روايات ظني السند هستند و ما را در اين باب ( مسأله ارتداد ) نمي توانند به واقع و حقيقت برسانند بنابراين چگونه مي توان بر اساس روايات ظنّي و اخبار واحد و غير موثق ، فتواي قطعي به مباح بودن خون انساني داد و حق حيات را از او سلب نمود در حاليكه قرآن مي فرمايد : « اجتنبوا كثيراً من الظنّ (7) انّ الظنّ لا يغني من الحق شيئاً. » (8) يعني : از گمان دوري گزينيد همانا گمان شما را به هيچ وجه براي رسيدن به حقيقت بي نياز نمي نمايد.

دليل سوم : جعلي و ضعيف بودن پاره اي از روايات و آحاد [واحد] بودن پاره اي ديگر از آنها در مسأله ارتداد : مراجع و علماء نوانديش ضمن مناقشه در مورد « روايي و صحت » روايات مربوط  به ارتداد ، فرو كاستن اين مسأله را به « تغيير عقيده و مذهب » رد نموده و پاره اي از فقهاء سلف مانند محقق حلّي در شرايع الاسلام در بحث از مجازات مرتد ، آ نرا از زمره ي حدود خارج نموده وآنرا در « تعزيرات » قرار داده است. اينكه فقيه صاحب نامي چون محقّق دست به اين اقدام مي زند ، نشانگر جايگاه غير متعيّن حكم ارتداد و غير قطعي بودن آن در حدود و وجود شبهه در اساس مسأله است. ضمن اينكه در دوران جديد ملاحظات و تأمّلات حقوقي فراواني پيرامون صحّت اين روايات و حتي عدم اجراي حكم ارتداد به معناي تغيير عقيده در زمان پيامبر در ميان بزرگان فقهي و علماي نوانديش بوجود آمده و آنرا به عدد انگشتان يك دست تقليل داده اند كه خوانندگان محترم مي توانند به منابع و مآخذي كه ذكر مي نمايم رجوع فرمايند(9) آيت الله سيد محمد جواد غروي از فقهاء نوانديش و صاحب نام معاصر اصفهان ، ضمن ضعيف خواندن روايات موجود در منابع چهارگانه تشيع در مورد مجازات ارتداد و غيرقابل اعتماد بودن راويان آنها و مخالفت صريح اين روايات با قرآن كريم مي گويند : « تحقيق اين است كه اخبار ضِعاف وارده در قتل مرتد ، نه موجب علم است و نه ظنّ و شكّ ، بلكه با تدبّر و دقت معلوم مي گردد كه اين اخبار مجعوله ي  منحوله ، مخالف كتاب عزيز است زيرا واجب محتوم آن بود كه چنين حكمي اگر حق باشد در قرآن ذكر شود و حال آنكه نه در قرآن و نه درعمل نبي نسبت به مرتدّين زمانش ذكري نيامده ، براي ما علم به فساد اين اخبار حاصل مي گردد. پس در آيات و تفاسير و احاديث  تدبّر نما تا حقّ شايسته ي تصديق را بيابي. » (10) ايشان با ردّ اخبار مربوط به ردّ مرتدّين در زمان رسول خدا (ص) را عليرغم اينكه عده اي از مسلمانان مرتدّ شده بودند ، دليل جعلي بودن روايات منسوب به پيامبر (ص) در اين مورد دانسته و مي فرمايند : « پس چنين حاصل آمد كه اين اخبار آحاد است و متعارض و مختلف و عمل به آنها بالمرّه جايز نيست و افاده اي جز ظنّ ندارد تا چه رسد به علم ، شايسته فقيه نيست كه در دقّت عمل اهمال نموده در افتاء شتاب كند و در خونريزي شريك گردد و سبب اقواي از مباشر باشد. زيرا اگر فتواي فقيه نباشد ، چنين قتلي واقع نمي گردد به همين سبب گناه قتل بلكه قصاص نيز به عهده ي  او است . شگفتا از آرايي كه دليلي از كتاب و سنّت بر آن اقامه نشده بلكه ادلّه قاطعه بر خلاف آن قائم است. » (11)

دليل چهارم : متوقف شدن حدود با شبهات : در ميان فقها و مراجع ، با وجود شبهه ،حدود متوقّف مي شود. اين مسأله با عبارات مختلف بيان شده كه به نمونه هايي از آن اشاره مي نمايم.

تُدرَءُ الحدود بالشّبهات ( وسايل الشيعه كتاب الحدود باب انّ الحدود تُدرَءُ بالشّبهاتِ )

و نيز إدفَعوا الحدود ما وَجَدتُم لَهُ مَدفَعاً ( ابن ماجه ، حدود صفحه 5 )

همچنين إدرَؤوا الحدود مِنَ المسلمين ما استَطَعتُم ( سنن ابن داود ، صلاة ، ص114 )

روايات فوق همه از شخص اول اسلام ، پيامبر اكرم (ص) نقل گرديده و از آنجا كه بواسطه نبودن سند معتبر قرآني در مورد حكم مجازات مرتد و نيز فقدان سنّت متواتر قطعي در اين مورد و وجود اختلاف ميان فقها در مورد اجراي حدود در زمان غير معصوم و با استناد به نظريه مشهور آنها در مورد عدم اجراي حدود در زمان غيبت ، هريك به نوبه ي خود به شبهه ناك بودن باور به چنين حكم خشني به نام خدا و دين رحمت ، عدم اعتقاد به آن و جلوگيري از اجراي چنين حكم غير انساني اي كه مغاير تام و تمام با رحمت خداوندي و نصّ آيه شريفه (انّا ارسلناك رحمة للعالمين) دارد ، ضرورت حتمي داشته و دفاع از حريم دين محبّت و رحمت محسوب مي گردد. از اين نيز بگذريم كه بعضي از فقها مانند علّامه حلّي در جلد چهارم شرايع الاسلام ارتداد را جزو تعزيرات مي داند. در زمان ما نيز بسياري ا ز فقها و روحانيون صاحب نام موضوع ارتداد را « تغيير عقيده نمي دانند » و كشتن انسانها را با اين نام و تحت عنوان ارتداد جايز نمي دانند. آيت الله العظمي منتظري ، دكتر محسن كديور ، دكتر محمد مجتهد شبستري ، فاضل ميبدي ، محمدعلي ايازي و … از زمره اين شخصيتهاي صاحب نام مي باشند. آيت الله منتظري در مورد حكم مرتد در كتاب « اسلام دين فطرت » مي فرمايند :

« اگر كسي به خاطر دسترسي نداشتن به حقايق دين و تحت تأثير استدلالهاي مخالفين دين ، دچار ترديد در احكام ضروري آن و يا در اصول اعتقادي دين شد و قصد توطئه يا متزلزل كردن ايمان مؤمنان را نداشت و تنها با گمان خويش به پيدا كردن حقيقت در خارج دين از دين خارج شد و فقط از طريق استدلال و مباحث علمي به مخالفت با ديني پرداخت ، مصداق حكم مرتد نيست. » از نظر آيت الله منتظري ، صرف تغيير عقيده و يا دين ، مصداق ارتداد نيست بلكه به اعتقاد ايشان اگر كسي ناامني اجتماعي از طريق جنگ مسلّحانه و برخورد خشونت آميز نمايد از مصاديق اين مورد است. امري كه در نظامهاي دموكراتيك جهان هم براي آن مجازات قائل شده اند و با خشونت طلبان و بر هم زنندگان امنيت و نظم اجتماعي به نفع امنيت و آرامش عمومي برخورد مي نمايند.

دليل پنجم : نفي مطلق اجبار در دين : به تصريح آيات متعدد قرآن كه شامل دهها مورد مي شود ، ساحت دين را از اكراه و اجبار مبرّي دانسته زيرا ايمان امري قلبي است و اجبار را در آن راهي نيست به عنوان نمونه به سه آيه اشاره مي نمايم و خوانندگان عزيز را به مطالعه واژه هاي «كره» ،”لزم”و «جبر» در اين رابطه دعوت مي نمايم.

1-  لا اكراه في الدّين قَد تَبيّنَ الرُشدُ مِنَ الغَيّ ( سوره بقره آيه 256 ) يعني هيچ اكراه و اجباري در دين وجود ندارد زيرا به تحقيق راه رشد از گمراهي روشن شده است. به حكم صريح اين آيه ، اراده خداوند بر ايمان آزادانه انسانها تعلّق گرفته و اجبار و فشار براي مؤمن نمودن افراد خلاف اراده ي تشريعي خداوند است به همين دليل خداوند در قرآن به پيامبر (ص) مي فرمايد: « و ما أنت عليهم بجبّارٍ » تو زورگوي به مردم نيستي. اين آيات با دو مسأله مهم ملازمه دارد اول : آزادي ورود به دين. دوم : آزادي خروج از دين. يعني آزادي قبل از ايمان و آزادي بعد از ايمان. بنابراين سخن كسانيكه مي گويند آيه ناظر به عدم اكراه قبل از ورود به دين است و شامل اكراه پس از ورود به دين نمي شود ، سخني منطبق و سازگار با « لا نفي جنس » كه مطلق اكراه را نفي مي نمايد ، نمي باشد. بنابراين اگر كسي را ميان دين خاص و مرگ مخيّر نماييم ، اجبار تحقّق يافته و آزاديش سلب شده كه مغايرت با اين نصّ صريح دارد.

2-  و لو شاء ربَّكَ لَآمَنَ مَن في الارض كُلّهم جميعاً أفَأنتَ تُكرِهَ الناسَ حتي يكونوا مؤمنين (يونس آيه 99) و اگر پروردگارت مي خواست ، مسلّماً همه آنانكه در زمين بودند ، ايمان مي آوردند آيا تو مي خواهي مردم را مجبور كني تا ايمان آورند؟ اين آيه بسيار روشن است اما با كمال تأسف بايد گفت دور افتادن فقهاي ما از نگاه سيستماتيك و جامع به آيات قرآن و محدود شدن در آيات الاحكام كه 12/1 قرآن و شامل 500تا600 آيه مي شود ، موجب به وجود آمدن اين مصيبت در عالم اسلام شده است و اين سخني است كه علّامه محمدرضا حكيمي در جلد دوم الحيات به اين مصيبت اشاره مي نمايد. در اين آيه با استفهام انكاري از پيامبر پرسيده شده آيا تو مردم را براي ايمان آوردن مي خواهي مجبور نمايي؟ البته پاسخ به قرينه ي « استفهام انكاري » كاملاً منفي است يعني اي پيامبر تو حق نداري مردم را بر خلاف اراده و سنّت خداوند كه ايمان مؤمنان را به اجبار و بر اساس اراده تكويني خود نخواسته ، آنها را مجبور به ايمان آوردن نمايي زيرا ايمان اجباري فاقد « ارزش اخلاقي » است و تنها « ايمان آزادانه » و «مبتني بر آگاهي » است كه منطبق بر اراده و سنّت تشريعي خداوند و رشد دهنده و تعالي بخش مؤمنان است. ايمان وقتي اخلاقي است كه فرد در پذيرش آن بر مبناي آگاهي و آزادي و انتخاب ، عمل نمايد در نتيجه مي توان گفت وقتي اجبار به ايمان آوردن روا نمي باشد چگونه تهديد و اجبار براي بقا در ايمان مجاز ، مشروع ، حقوقي، عقلايي و وجدان پسند خواهد بود.

3-    سخن زيباي حضرت نوح (ع) به مردم جامعه اش محكمترين دليل نفي اجبار در دين است آنجا كه مي فرمايد : قال يا قومِ اِن كُنتُ علي بيّنَةِ من ربّي و آتاني رحمةً مِن عِندَهُ فَعُمّيت عليكم أنُلزِمكموها و أنتم لَها كارِهونَ ( سوره هود آيه 28 ) نوح گفت : اي قوم من اگر من از جانب پروردگارم دليل روشن داشته باشم و خداوند به من رحمتي از جانب خودش داده باشد اما شما نسبت به اين حقيقت باور نداشته باشيد آيا من مي توانم شما را الزام و اجبار به پذيرش آن نمايم در حاليكه شما از پذيرش آن خودداري مي كنيد؟

اين آيه نيز به صراحت و با استفهام انكاري ، مجبور كردن مردم توسط نوح پيامبر را نفي مي نمايد. بنابراين وقتي پيامبر اجازه ندارد مردم را وادار به پذيرش دين و اجبار به بقاي در دين نمايد پس چگونه پيروان پيامبران يا پيامبر خاص حق دارند چنين كاري را انجام دهند آيا اين رفتار مصداق ضرب المثل « كاتوليك تر از پاپ شدن » و « تقدّم بر خدا و رسول » پيدا كردن نيست كه در قرآن از آن نهي شده است. « يا ايّها الّذين آمنوا لا تقدّموا بين يَدَي الله و رسوله » اي مؤمنان به خدا و رسولش پيشي نگيريد ( سوره حجرات آيه 2) علّامه طباطبايي صاحب تفسير الميزان سخن نغزي در ذيل آيه فوق دارد كه آنرا مي آورم . ايشان مي فرمايد : « اين آيه از جمله آيات نفي كننده اجبار در دين است كه دلالت مي كند بر اينكه اين آيه (عدم اجبار در دين) از قوانين و احكام ديني و شرعي در قديمترين شريعتها يعني شريعت نوح (ع) است و اين حكم تا امروز بدون نسخ اعتبارش پايدار است. » (12)

دليل ششم : حق آزادي درانتخاب راه هدايت و ضلالت : قرآن ضمن پذيرش حق آزادي در انتخاب راه براي انسانها به دليل برخورداري از قدرت عقل به پيامبران اعلام مي كند كه شما سلطه بر مردم نداريد ، شما نگهبان مردم نيستيد ، ما شما را وكيل و سلطه گر و مجبور كننده مردم قرار نداده ايم. به باور قرآن ، ايمان امري قلبي و اختياري است و ضرورتاً بايد مبتني بر آگاهي و شهود باطني افراد باشد و در چنين صورتي است كه افراد در خواهند يافت كه هدايتشان به نفع آنهاست و گمراهيشان به ضرر آنها. اكنون به چند آيه تنها به عنوان شاهد مثال اشاره مي نمايم.

وَ قُلِ الحقّ من ربّكُم فَمَن شاءَ فَليُؤمِن وَ مَن شاءَ فَليَكفُر( سوره كهف آيه 18)

انّما أنت مذكّر لَستَ عليهم بِمُصيطرٍ ( سوره غاشيه آيات 21 و 22) تنها تو يادآوري و تو بر مردم سلطه نداري.

… لَستُ عليكُم بِوَكيلٍ ( سوره انعام آيه 66) من وكيل شما نيستم.

ما أنا عليكم بحفيظً ( سوره انعام آيه 104 و سوره هود آيه 86)

و ما جعلناكَ عليهم حفيظاً ( سوره انعام آيه 107) و ما تو را نگهبان آنها (مردم) قرار نداديم.

وَ مَن تولّي فَما أرسلناكَ عليهم حفيظاً ( سوره نساء آيه 80) و هر كسي از دين روي برگرداند پس ما تو را نگهبان آنها نفرستاديم.

فَاِن أعرَضوا فما أرسلناك عليهم حفيظاً ( سوره شوري آيه 48) پس اگر روي برگرداندند پس ما تو را نگهبان آنها نفرستاديم.

انّا أنزلنا عليك الكتاب بالحقّ فمن اهتدي فلنفسهِ وَ مَن ضَلّ فانّما يَضِلّ عليها و ما أنتَ عليهم بوكيل ( سوره زمر آيه 41) همانا ما كتاب (قرآن) را بر تو نازل كرديم پس هركس هدايت يافت به نفع خودش است و هركس گمراه شود به زيان خود گمراه شده است و تو وكيل آنها نيستي.

قُل يا ايّها الناس قَد جاءَ كُم الحق من ربّكم فَمَنِ اهتدي فانّما يهتدي بنفسه وَ مَن ضَلَّ فانّما يَضلُّ عليها و ما أنا عليكم بوكيلٍ ( سوره يونس آيه 108) بگو اي مردم ! حق از جانب پروردگارتان آمد پس هركس هدايت يافت به نفع خود اوست و هركس گمراه شد به ضرر اوست و من وكيل شما نيستم.

چگونه است يك ديني اينچنين مردم را در پذيرش و عدم پذيرش يك دين و ايمان آزاد مي گذارد و پيامبران را وكيل و نگهبان مردم نمي داند و ما افراد را به زور و تهديد به مرگ و قتل و حبس ابد مي خواهيم از تغيير دينشان جلوگيري نماييم ؟ آيا چنين رفتاري حقيقتاً خدمت به قرآن و دفاع از اسلام است يا موجب رشد پديده ي « اسلام فوبيا » يا « اسلام هراسي » در سطح ملّي و بين المللي مي شود؟پاسخ را به قلبهاي سليم،وجدانهاي پاك و خردهاي ناب وا مي نهم.

دليل هفتم : اجراي حكم اعدام و سلب حق حيات و پايمال كردن حق آزاد زيستن انسانها با محكوميتشان به حبس ابد به دليل تغيير عقيده و دين ، نيازمند به دليل معتبر قطعي و وجود نصّ صريح يا حداقل خبر متواتر است درحاليكه هيچيك از اين موارد در قرآن و سنّت وجود ندارد. از طرف ديگر قرآن كشتن انسانها را جنايت عليه كل بشريت مي داند و حرمت انسان را تا بدانجا ارج مي نهد كه در آيه 32 سوره مائده مي فرمايد : « هركس انساني را بكشد بدون اينكه او كسي را كشته باشد مانند اين است كه همه ي مردم را كشته است. » زيرا كشتن يك انسان بدون اينكه او مرتكب قتل شده باشد راه را براي كشتن ديگران فراهم مي نمايد و در سوره انعام آيه 151 مي فرمايد : « انساني را كه خداوند جانش را محترم شمرده نكشيد مگر به حق

( قصاص نفس بخاطر كشتن انساني ديگر و… ) عين همين آيه در سوره اسراء آيه 33 آمده است. همچنين قرآن در آيات متعدد و سوره هاي مختلف از كشتن انسانها منع نموده وسلب كنندگان حق حيات انسانها را با صفاتي چون گردنكش ، تباه كننده نسلها ، تجاوزگر و مسرف توصيف نموده و به كشندگان انسانها وعده ي عذاب و خلود در جهنم داده است ( سوره نساء آيه 93 ) وقتي در نگاه قرآن همه ي انسانها از كرامت ذاتي برخوردارند و كشتن يك انسان فارغ از هر قيد و صفتي ( مَن قَتَلَ نفساً ) به منزله ي كشتن همه انسانهاست و امام علي (ع) در نامه 53 به مالك اشتر مي فرمايد : « ايّاكَ وَ الدّماءَ و سَفكِها بغَير حِلّها … فَلا تُقريَنَّ سُلطانَكَ بِسَفكِ دَمٍ حرامٍ ، فَاِنَّ ذلكَ ممّا يُضعِفَهُ و يوهِنُهُ بَل يُزيلُهُ و يَنقُلُهُ (13) بترس از به ناحق ريختن خون آدمها (آدم كشي) زيرا چيزي بيشتر موجب عذاب و كيفر و بزرگتر براي بازخواست و سزاوارتر براي از دست دادن نعمت و به سر رسيدن عمر از ريختن خونهاي به ناحق نيست و خداوند سبحان روز رستاخيز نخستين چيزي را كه بين بندگان حكم مي فرمايد درباره ي  خونهايي است كه ريخته اند ، پس قدرت و برقراري حكومتت را با ريختن خونها به ناحق نخواه [فكر نكن كه ريختن خون انسانها باعث ثبات سياسي حكومت و تقويت و دائمي شدن قدرتت مي شود] زيرا ريختن خونهاي به ناحق از اموري است كه حكومت را ضعيف و سست مي گرداند بلكه آنرا از بين برده و زمينه انتقال آنرا فراهم مي نمايد. »

اكنون از مراجع و فقها بزرگوار و نمايندگاني كه در  مجلس هشتم در روز 19 شهريور 87 با 196 رأي موافق و تنها 7 رأي مخالف قانون مجازات اسلامي را در حالي تأييد كردند كه در ماده 225 آن حكم اعدام مرتد و حبس ابد زن مرتد به عنوان قانون جمهوري اسلامي ايران به تصويب رساندندمي پرسم ، آيا مي توانيد در روز قيامت در برابر خداوند رحيم ، حجّتي براي صدور اين فتاوا و تصويب چنين قانوني بر خلاف نصّ صريح آيات قرآن و اعلاميه جهاني حقوق بشر داشته باشيد؟ آيا فتوا به سلب حق حيات انسانها و حبس ابد زناني كه باورشان و يا دينشان تغيير كرده به نام خداي مهربان و دين رحمت و تحت نام پيامبر رحمة ً للعالمين و صرفاً با تكيه بر نظر « مشهور فقها سلف » با شأن و جايگاه مرجعيت و اجتهاد و وظيفه نمايندگي سازگار است؟ آيا اين بهتان عظيم به خداوند نيست؟ آيا توجه به زمان و مكان و وجدان و انتظارات انسان معاصر لازمه ي اجتهاد نوين و قانون گذاري خردمندانه و مبتني بر حقوق طبيعي مردم نيست؟

دليل هشتم : گوهر همه ي اديان يكي است و به همين دليل در قرآن « دين » به صورت مفرد آمده و در هيچ آيه اي به صورت جمع ( اديان ) نيامده است و اين بزرگترين دليل بر اين واقعيت است كه محتوا و مضمون دين پيامبران يكي بوده است. نام اين دين هم « اسلام » است بنابراين « اسلام » نام يك دين خاص نيست بلكه نامي است براي دين همه انبياء چنانكه حضرت ابراهيم در قرآن به عنوان « حنيف » و « مسلم » مورد توصيف قرار گرفته است. تمام پيامبران به سه اصل مهم كه مورد اجماع و شاه بيت دعوت همگي شان است دعوت نموده اند كه اين سه اصل عبارتند از : 1- ايمان به خدا 2- ايمان به معاد 3- انجام عمل صالح . بنابراين تغيير از يك دين به دين ديگر در واقع تغيير شريعت و پوسته ي دين است زيرا گوهر و محتواي دعوت همه ي پيامبران يكي است بدين جهت است كه در قرآن ميان دين و شريعت تفاوت گذاشته شده ، دين بصورت مفرد آمده وبراي هر امتي  شريعتي خاص قرار داده شده است .( لِكُلّ جَعَلنا مِنكُم شِرعَة ً و منهاجاً. سوره مائده آيه 48 ) عارف نامي ، شيخ محمود شبستري در گلشن راز مي فرمايد :

شريعت ، پوست ، مغز آمد حقيقت               ميان اين و آن باشد طريقت

دو آيه در قرآن داريم كه دلالت تام و تمام بر وحدت گوهري اديان دارند و از نظر قرآن پيروان همه ي اديان در نزد خداوند پاداش دارند و نبايد اندوه و ترسي به خودشان راه دهند مشروط بر اينكه به آن سه اصل مهم دعوت انبياء وفادار باشند. اين دو آيه را با ترجمه شان مي آورم :

انّ الّذين آمنوا و الّذين هادوا و النصاري و الصائبون مَن آمَنَ بالله و اليوم الاخر و عَمِلَ صالِحاً فَلَهُم أجرُهُم عِندَ رَبّهم و لا خوفٌ عَلَيهم و لا هُم يَحزَنونَ ( سوره بقره آيه 62 )

همانا مؤمنان و كسانيكه يهودي و نصراني ( مسيحي ) و صائبي اند ( پيروان حضرت يحيي ) هركدام ايمان به خدا و روز قيامت داشته باشند و كار شايسته انجام دهند پس پاداششان در نزد خدا خواهد بود و ترس و غمي ندارند. عين همين آيه با حذف عبارت «فَلَهُم أجرُهُم عندَ رَبّهم»

در سوره مائده آيه 69 آمده است. ديگر از اين صريحتر ، واضحتر و همگرايانه تر نسبت به ديگر اديان و عقايد نمي توان سخن گفت آنهم از ناحيه خداوند كه شارع دين است. عليرغم اين نصوص روشن قرآن ( هذا بيانٌ للنّاس ) چگونه است كه يك مرجع تقليد عليرغم اين نصّ صريح و روشن به خود اجازه مي دهد كه فتوا دهد اگر مسلماني مسيحي شود ، مرتد فطري است و اگر فردي كه مسلمان نبوده سپس مسلمان شود و بعد از اسلام برگردد ، مرتد ملّي است و توبه داده مي شود و اگر پس از سه روز توبه نكرد به عنوان مرتد ملّي در روز چهارم بايد اعدام شود؟!! وحشتناكتر اين است كه اگر بچّه اي از اهل كتاب به دنيا بيايد و به سن بلوغ برسد ، اسلام را به او عرضه مي كنند ، اگر بپذيرد و مسلمان شود كه نعم المطلوب و اگر نپذيرد اعدام مي شود!!! حقيقتاً چگونه مي توان چنين احكام و فتاواي فقهي ولو مشهور و خشونت آميز ، غير انساني ، غير اخلاقي و قساوت آميز و ضد حقوق بشري را به نام اسلام و تعبّد به احكام فقهي پذيرفت؟!

اساساً چگونه مي توان ميان آيا ت62 بقره و 69 مائده و آيه 17 سوره حج كه خداوند داوري در مورد اين نحله ها را به روز قيامت موكول مي كند ، مي توان با اين فتاواي غلاظ و شداد و به تعبير اعلاميه حقوق بشر ، غير انساني جمع كرد؟ من كه حقيقتاً هيچ توجيه منطقي ،  عقلاني ، شرعي ، قانوني ، حقوقي واخلاقي براي اينگونه فتاوا نيافتم و به هيچ وجه نمي توانم آنها را بپذيرم و شأن خداوند را از اين همه خشونت و تندي بري مي دانم. تعالي الله عمّا يَصِفونَ.

دليل نهم : خداوند اختلاف عقايد و اديان را در دنيا به رسميت شناخته و جزو سنّتها و مشيّت خودش مي داند بنابراين اراده خداوند نيز بر يكسان سازي انديشه ها نيست به اين آيه توجه كنيد.

وَلَو شاءَ رَبّكَ لَجَعَلَكُم اُمّة ً واحدَة ً و لا يَزالونَ مُختَلِفينَ. ( سوره هود آيه 118)

و اگر پروردگارت مي خواست ، شما را امّتي يگانه قرار مي داد و همواره در حال اختلاف خواهيد بود.

به نظر من بزرگترين سند آزادي عقيده و مذهب ، سوره « كافرون » در قرآن است كه پيامبر (ص) به صراحت اعلام مي كند « من نمي پرستم آنچه را شما مي پرستيد و شما نمي پرستيد آنچه را من مي پرستم پس دين شما براي خودتان و دين من هم براي خودم.»

صدق اين گزاره ي قرآني را در تجربه ي تاريخي پيروان اديان ديده ايم. بايد به اين مهم متفطّن شده باشيم كه عليرغم بحث  و گفتگوها در طول تاريخ چند نفر مسلمان ، مسيحي و چند مسيحي ، مسلمان و يا چند بودايي ، مسلمان وبالعكس شده اند. بنابراين يكسان كردن همه سلايق ، عقايد و اديان ، حداقل در اين زمانه « تمناي محال » و « سعي عبثي » است زيرا مغاير با سنّت و اراده ي خداوند است كه تكثر و تنوع  و گوناگوني در نظام هستي و جامعه انساني را به رسميت شناخته است.

دليل دهم : شيوه دعوت ديني مبتني بر حكمت ، بصيرت ، موعظه ي  حسنه ، گفتگوي نيكو و… است. دعوت ديني با اجبار و اكراه ، تحميل و خشونت و ايجاد رنج براي مردم نسبتي ندارد به همين دليل خداوند به پيامبر مي فرمايد : به مردم اعلام كن كه « وَ ما أنا مِنَ المُتكلّفين» (سوره ص آيه 86) من به رنج اندازنده و تكليف كننده مردم نيستم ، من مردم را به تكلّف نمي اندازم. انبياء براي كاهش رنج مردم و افزايش معرفت آنها آمده اند و به قول بزرگي كار انبياء و روشنفكران « تقرير حقيقت و تقليل مرارت » است. زبان دين ، زبان زور و خشونت و تهديد و تحميل نيست بلكه مسالمت ، رواداري و تساهل و تسامح و سخن به نيكوترين وجه گفتن است. به اين آيات توجه كنيد و سپس خودتان داوري نماييد :

1- فَبشّر عبادي الّذين يستمعون القولَ فيتّبعونَ أحسَنَة الخ ( سوره زمر آيه 18)

به بندگانم مژده بده آنانكه همه سخنان را مي شنوند آنگاه از بهترينش پيروي مي نمايند ، آنان كساني هستند كه خداوند هدايتشان كرده و تنها چنين كساني خردمندند.

2- قُل هذِهِ سبيلي أدعوا الي الله علي بصيرةٍ أنا وَ مَنِ اتّبَعَني ( سوره يوسف آيه 108)

اي پيامبر بگو اين راه من است من بر اساس خودآگاهي به سوي خدا دعوت مي نمايم و پيروان من نيز اينچنينند.

3- اُدعُ الي سبيلِ رَبّكَ بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادِلهُم بالّتي هِيَ أحسَن ( سوره نحل آيه 125)

به راه پروردگارت بر اساس استدلال و دانايي و پند واندرز نيكو فرا بخوان و با آنها به بهترين صورت گفتگو كن.

4- و لا تجادلوا اَهلَ الكتاب الّا بالّتي هِيَ أحسُن ( سوره عنكبوت آيه 46)

با اهل كتاب ( يهوديان ، مسيحيان و… ) جز به بهترين صورت گفتگو نكن.

به استناد اين آيات ، زور ، قتل ، ترور، اعدام مخالفين و دگرانديشان و غير هم كيشان و تغيير دهندگان عقيده و دين با روش انبياء هيچگونه نسبت و سنخيتي ندارد و مگر جز اين است كه حكم مجازات ارتداد ، كاربرد خشونت و سلب حيات انسانها به نام دين است درحاليكه روح دين، دعوت به مسالمت ، خردمندي ، آگاهي و گفتگو و گفت و شنود براي وصول آزادانه به حقيقت است و با زور و ترور و قتل و اعدام نسبتي ندارد. اساساً اين قاعده ي اخلاقي و عقلاني است كه انديشه را با انديشه و سخن را با سخن بايد پاسخ گفت و نه كاربرد زور و خشونت و قتل و زندان.

دليل يازدهم : قرآن به صراحت اعلام مي كند تصديق كننده تورات و انجيل است و از سوي ديگر از يهود و مسيحي ها مي خواهد بر اساس تورات و انجيل عمل كنند و آنها را برپادارند. خوانندگان عزيز را دعوت مي نمايم آيات 50 تا 68 سوره مائده را مطالعه بفرمايند و توجه داشته باشند كه سوره مائده سوره اي است كه در آخرين سال زندگي پيامبر برايشان نازل شده و نسخي در آن وجود ندارد بلكه آيات آن مي تواند در حكم ناسخ روشها و مضامين آيات ديگر در مورد اهل كتاب باشد. قرآن نگاهش به اهل كتاب نگاه با احترام و اكرام است و آنها را دعوت به وحدت حول مشتركات مي نمايد از جمله در سوره آل عمران آيه64 مي فرمايد : « اي اهل كتاب بياييد در ذيل كلمه اي كه ميان ما و شما مشترك و مساوي است گرد هم آييم و آن اينكه جز خدا را نپرستيم و به او شرك نورزيم » قرآن در آيات 47 به بعد سوره مائده از مسيحيان مي خواهد بر اساس انجيل و آنچه در آن آمده است حكم نمايند و باز مي فرمايد « اگر يهوديان تورات را برپامي داشتند ، بركات آسمانها و زمين بروي آنان سرازير مي شد » (14) قرآن در مورد تورات و انجيل همگرايانه تر و همدلانه تر سخن گفته و مي فرمايد : « اي پيامبر به اهل كتاب ( يهوديان و مسيحيان و… ) بگو شما پاداشي در نزد خداوند نداريد مگر اينكه تورات و انجيل را بپاداريد » (15) قرآن بر اساس نقطه اشتراك خداپرستي آنها را به وحدت فرا مي خواند بنابراين سؤال اين است چگونه فقها و مراجعي به خود اجازه مي دهند اهل كتاب را كافر بدانند و تغيير از يك شريعت به شريعت ديگر را كه پوسته ي دين است موجب اعدام و حبس ابد مي دانند؟!! اما حقيقت دين را كه ايمان به خدا ، ايمان به معاد و عمل صالح است ناديده مي گيرند؟ حقيقتاً بايد پرسيد آيا با نگاه فقيهانه و شريعتمدارانه در دنياي امروز مي توان از حريم دين و حقانيت آن دفاع كرد يا با نگاه عارفانه و حقيقت مدارانه ؟!!! آيا حكم ارتداد جز عمده كردن شريعت و به حاشيه راندن حقيقت دين است؟ مگر نه اين است كه حقيقت همه ي اديان يكي است پس چرا به خاطر تغيير شريعت بايد از كسي سلب حيات نمود؟ آرزوي من اين است كه مراجع محترم تقليد ، روحانيون و قضاتي كه حكم ارتداد و مجازات آنرا صادر مي كنند پاسخي شايسته و مبتني بر استدلال و عقلانيت و اخلاق به اين سؤالات بدهند. در غير اين صورت ديگران حق دارند به ما بگويند كه آنها نمي توانند دفاع منطقي از اعتقاداتشان بنمايند و پارگي منطقشان را به سوزن قدرت رفو مي نمايند.

دليل دوازدهم : دين به دنبال تحول دروني انسانها و ساختن انسانهايي متخلّق به اخلاق الهي و برپا نمودن جامعه اي اخلاقي است. دين مي خواهد انسانها صادق ، آزاده ، پاك ، مخلص ، مستقل ، عزيز و با كرامت و ارجمند باشند و بصيرانه و خردمندانه زندگي كنند. غايت دين وصال انسان به مبدأ متعال و قرب به حقيقت وجود است. دين مي خواهد انسانها به رضايت دروني برسند بنابراين از راه اميد ، شادي و آرامش براي تحقق اين مهم راهكار ارائه داده است. درحاليكه اجبار و تهديد به حبس ابد و مرگ ، عامل رشد فرماليسم ديني ، رشد رياكاري، دورويي ، تملّق و چاپلوسي ، چندلايه وچند شخصيتي شدن انسانها ، رواج كلبي مسلكي ، انسانهاي قالبي و قلّابي و ضعيف و زبون مي شود كه مغاير با روح توحيد و خداپرستي است. جامعه خدا و پيامبرپسند جامعه اي است كه مردم از آگاهي ، عزّت ، كرامت، آزادي و عدالت و استقلال هويّتي برخوردار باشند و جرأت و جسارت نقد و اعتراض در وجودشان موج بزند. جامعه مطيع ، زبون و مقلّد و تحقير شده و برده اربابان قدرت و ثروت و متوليان دين ، جامعه ي پيامبرپسند و خداپسند نيست بلكه جامعه فرعون پسند است به همين دليل قرآن مي فرمايد : « فَاستَخَفّ َ قَومَهُ فَاَطاعوهُ انّهم كانوا قوماً فاسقين » ( سوره زخرف آيه 54 ) جامعه فرعوني جامعه تحقيرشده و بي هويت و در نتيجه مطيع و فرمانبر بي چون و چراي صاحبان قدرت است و قرآن چنين جامعه اي را فاسق مي داند جامعه صالح ، جامعه آزاد ، رشيد ، آگاه ، منتقد قدرت ، پرسشگر و صاحب جرأت و شجاعت در طرح انديشه و عمل به باورهاي خود است. بنابراين انبياء و خداي انبياء بيش و پيش از آنكه با زبان و ظاهر مردم كار داشته باشند با جان و روح و دل آنها كار دارند و در دل انسانها راهي براي اجبار و تهديد وجود ندارد و اين تجربه تاريخي بشر است كه آئينها و ايدئولوژيهاي تحميلي و حاكميت هزارساله اربابان كليسا در قرون وسطي توليدش انسانهاي بي هويّت ، بي شخصيت و حقير بوده كه نقطه مقابل آموزه هاي پيامبران و اديان توحيدي است. جامعه تحقير شده ، مرعوب و استبدادي و مطيع و فرمانبر اربابان قدرت ، به صراحت قرآن « جامعه فاسق » است. جامعه هايي كه رهبران و سياستمدارانشان را « خدايگان » نمايند و براي آنها مقام « كبريايي » قائل شوند ، خداپسند نيستند. جامعه اي كه مردمش از ترس حكومتگران حقيرانه و زبونانه و ذليلانه زندگي كنند « جامعه پيامبرپسند » نيست. مگر نه اين است كه انبياء رسالتشان رهايي مردم از غل و زنجيرها و روابط و مناسبات ظالمانه و رهايي از عبوديت بندگان قدرت بر بندگي خدا بود؟

چون به آزادي نبوت هادي است               مؤمنان را زانبياء آزادي است

با صداي بلند فرياد مي كنم كه نهال ايمان ، تنها و تنها در جامعه هاي آزاد ، دموكراتيك و در پرتو ساختارهاي سياسي مستقل از نهاد ديانت رشد مي كند و به بار مي نشيند و در جوامع استبدادزده و نظامهاي استبدادي و مبتني بر تهديد و ارعاب ، نظامهاي ايدئولوژيك ، دگماتيك ، آئيني و داراي مذاهب رسمي ، نهال ايمان مي پژمرد و بازار دين از رونق مي افتد و گريز از دين كه در جوامع آزاد و دموكراتيك استثناء است در جوامع غيردموكراتيك به قاعده تبديل مي شود و دينداري حقيقي استثناء بر قاعده مي گردد و اين تجربه ي مكرّر تاريخ بشر است. اميد كه همه ي ما از اين تجربه درسها بياموزيم و آزموده ها را چندباره نيازماييم كه رسم خردمندي اينچنين نيست.

من آنچه شرط بلاغ است با تو مي گويم              تو خواه از سخنم پند گير و خواه ملال

منابع و مآخذ :

1-    بسته نگار محمد ، حقوق بشر از منظر انديشمندان ، مقاله ارتداد از آيت الله سيد محمد جواد غروي ص 754

2-    سوره مائده آيه64

3-    مآخذ شماره يك صص 755 تا 757

4-    ماهنامه آفتاب ، شماره بيست و سوم اسفند ماه 1381 ، ص 61

5-    سوره مائده آيه 32

6-    نهج البلاغه ، نامه 53

7-    سوره حجرات آيه 12

8-    سوره نجم آيه 28

9-  مقاله انسان ، اديان ارتداد ، فاضل ميبدي ، ماهنامه آفتاب ، شماره 23 اسفند 82 و نيز مقاله مهم « آزادي عقيده و مذهب » در همين شماره ماهنامه آفتاب از دكتر محسن كديور ، گفتگو با حجت الاسلام محمدعلي ايازي در مورد آزادي  وارتداد در قرآن دو ماهنامه چشم انداز ايران ، شماره 18 بهمن و اسفند 81 ، كتاب فقه استدلالي آيت الله سيد محمد جواد غروي مبحث ارتداد و نيز مصاحبه از حجت الاسلام دكتر محسن كديور پيرامون حقوق بشر و روشنفكري ديني در شماره هاي 27 و 28 ماهنامه آفتاب، تير و مرداد 82

10- منبع شماره يك صفحه 756

11- منبع پيشين صفحه 763

12- الميزان العربي جلد 10 ص 207

13- نهج البلاغه فيض الاسلام ، نامه 53 به مالك اشتر، فراز 80 ، صفحات 1029 تا 1030

14- سوره مائده آيه 66

15- سوره مائده آيه 68

مطالب مرتبط

چهار هويت تاريخي ايرانيان

سلسله صفويه در قرن دهم و يازدهم هجري حكومت كردند. آنان نه تنها مروج شيعه اثني‌عشري بودند، بلكه همانند ساسانيان سرزمين ايران را براي اولين‌بار پس از قرن‌ها يكپارچه كردند. بي‌شك مذهب شيعه عامل مهم اين همبستگي ملي در تقابل با حكومت رقيب يعني عثماني اهل تسنن بود.‌ بعد از صفويه تقريبا تمامي حكومت‌ها در ايران شيعه بودند و شيعه بودن يكي از عناصر هويت‌بخش و انسجام‌بخش ايران بوده كه اوج آن انقلاب اسلامي۵۷ به رهبري يك مرجع شيعه و همچنين حضور و همبستگي مردم در جنگ ايران و عراق بوده است. اگر چه جنگ به ظاهر بين دو كشور و بين ملت بود، اما وجود پيشاني‌بندها با نام امامان شيعه همچنين پرچم‌هاي درج شده با نام امام‌حسين (ع) و خواندن دايمي زيارت عاشورا و دعاي توسل نشان پررنگ‌تري از همبستگي شيعي‌ مذهب در جنگ ايران و عراق داشت.

نشانه‌ای روشن از ناتوانی حاکمیت در عبور از بن‌بست‌های خودساخته است.

موسوی، رهنورد و کروبی با تحمل حصر، راهی را گشودند که مردم در آن، برای گسستن از ساختارهای ناکارآمد و ضد مردمی، قدم‌های استواری برداشتند. تداوم حصر این چهره‌ها و زندانی نگاه داشتن شریف‌ترین فرزندان این سرزمین، نشانه‌ای روشن از بن‌بست سیاست‌های حاکمیت در اداره‌ی کشور است. انسداد سیاسی، فقدان آزادی‌های بنیادین و تسخیر ساختارهای اداره کشور با کمترین پشتوانه‌ی مردمی، نه‌تنها شکاف عمیق ملت و دولت را پر نمی‌کند.بلکه آن را ژرف‌تر می‌ساز

ايران هرگز تنها نخواهد ماند

اسلامي ندوشن در مقاله مزبور معتقد بود كه اين جهان‌بيني كه در شعر و ادب فارسي چنين عميق و جهانشمول ظهور يافته در هنر ايراني نيز به تبلور روشني دارد. او از نگارگري در كاشي و قالي تا خوشنويسي و تذهيب و موسيقي همه را دايره‌اي و كائناتي مي‌داند كه با پيچش‌ها و كرشمه‌هاي خود راوي انعطاف و تمّوج روح ايراني است. روحيه‌اي كه به رواداري و تلطيف روابط انساني مدد مي‌رساند و مي‌تواند ارمغان ايران در جهان  آشوب‌زده كنوني  باشد.

مطالب پربازدید

مقاله