ملی مذهبی _ «فائزه هاشمی»، فعال سیاسی و دختر «اکبر هاشمی رفسنجانی»، روز گذشته ۲۸شهریور۱۴۰۳ درحالی با حکم «آزادی مشروط» از زندان اوین آزاد شد، که بسیاری آزادی او را با نامه سرگشادهای که هفته گذشته در نقد رفتار زندانیان سیاسی بند زنان زندان اوین نوشته بود، مرتبط میدانند. او در گفتوگو با «ایرانوایر» تاکید میکند که بههیچوجه قصد آزادی از زندان را نداشته است و آزادی او از زندان با مقاومت همراه بوده و مسوولان زندان، بهنوعی او را از زندان بیرون کردهاند.
آخرین بار فائزه هاشمی در جریان اعتراضات سراسری ۱۴۰۱ بازداشت شد. او را با اتهامهای «فعالیت تبلیغی علیه نظام جمهوری اسلامی»، «توهین به مقدسات» و «اخلال در نظم و آسایش عمومی از طریق شرکت در تجمعات قانونی»، به پنج سال حبس محکوم کردند.
نامه سرگشاده فائزه هاشمی درباره بند زنان اوین، با واکنشهای متعددی روبهرو شد. او در این نامه روابط و حرکتهای میان برخی زنان زندانی را «رفتارهای فاشیستی»نامیده بود و وقایع جاری میان زندانیان را با رویکرد جمهوری اسلامی در قبال جامعه مقایسه کرده بود. او نامه را با این جملات به پایان رسانده بود: «دختر عمویم که به تعبیر خوابهایش باور جدی دارد، چندی پیش در خواب دیده که در زندان توسط همبندیها کشته میشوم. از ما گفتن بود، خود دانید.»
فائزه هاشمی در طول این گفتوگو تاکید میکند که بههیچوجه بنا ندارد دیگر درباره محتوای نامه حرف بزند و همه گفتنیها را گفته و واکنشها را رصد کرده است.
بسیاری معتقدند آزادی شما با نامهای که درباره زندان نوشتید مرتبط است. خودتان چطور فکر میکنید؟
ببینید بیارتباط نبود. توی نامه من از خواب دختر عمویم نوشته بودم و دلیلم هم این بود که احتمالاتی میدادم. پس از انتشار نامه حفاظت زندان من را صدا کردند، اول به من پیشنهاد دادند که برای حفظ امنیت خودم به کانون اصلاح و تربیت بروم؛ من نپذیرفتم.
دوباره روز بعد صدایم کردند که تقاضای آزادی مشروط بدهم، نپذیرفتم و بار سوم صدایم کردند و گفتند شما باید تقاضای آزادی مشروط بدهید، یعنی گفتند به ما دستور داده شده شما باید تقاضای آزادی مشروط بدهید، با تقاضایتان هم موافقت میشود؛ چون من قبل از آن هم تقاضا داده بودم اما مخالفت شده بود. من گفتم به شما دستور داده شده، من که کارمند شما نیستم، من چنین تقاضایی نمیدهم، چون الان اصلا دنبال آزادی نیستم. ضمن اینکه این آزادی اصلا به نفع من نیست. هربار هم که مرا میبردند و من با حرفهایشان مخالفت میکردم، به من میگفتند پس بنویس که مخالفی و مسوولیت هر اتفاقی به گردن خودت است. من هربار این را مینوشتم که من پیشنهاد شما را نمیپذیرم و مسوولیت هر اتفاقی را هم خودم قبول میکنم.
صبح روز چهارشنبه دوباره من را خواستند و گفتند با مرخصی تو موافقت شده، گفتم من که تقاضای مرخصی نکردم. گفتند زندانیان جرائم عمومی ماهی سه روز میتوانند به مرخصی بروند، شما هم جزو زندانیان عمومی هستید. چون اتهام الان من «توهین به مقدسات» است، جزو زندانیان عمومی محسوب میشوم. گفتند الان یک ماه است از مرخصی آمدهای و نوبت مرخصیات است. گفتم اما من نمیخواهم به مرخصی بروم . من الان دلیلی برای بیرون رفتن از زندان نمیبینم، ضمن این که به ضررم است از زندان بیرون بروم. گفتم من یک چهره سیاسی هستم الان و اگر پس از انتشار آن نامه از زندان بروم، به نفع من نیست، چون قصد و هدف من از نوشتن نامه آزادی نبوده، بنابراین هیچکدام از پیشنهادهای شما را قبول نمیکنم.
چهارشنبه عصر دوباره از طرف دفتر مدیریت من را صدا کردند. احساس کردم که میخواهند من را آزاد کنند، چون صبح رفته بودم و میدانستم بعدازظهر دیگر کاری ندارند؛ گفتم نمیآیم. به رییسدفتر آقای «هدایت فرزادی»، مدیر زندان اوین گفتم من تلفنی با آقای فرزادی صحبت میکنم. هر کاری دارند، تلفنی بگویند. گفت نه، آقای فرزادی میگویند ما توی تلفن صحبت نمیکنیم، شما باید بیایید اینجا؛ گفتم نمیآیم. شما میخواهید مرا آزاد کنید. گفت نه چنین چیزی نیست، ما قول میدهیم که شما را به زندان برگردانیم. گفتم قول دادید، من روی حرف شما حساب کنم؟ گفتند بله، من به شما قول میدهم. من رفتم تا رسیدم آقای فرزادی یک نامه گذاشت جلوی من که با آزادی مشروط تو موافقت شده، گفتم من که چنین تقاضایی نکردم. گفت بههرحال اینها خودشان موافقت کردند، بعد نامه را برای من خواند که آزادی مشروط یعنی میروی بیرون و آزاد هستی. مشروط هم بر این است که اگر دوباره کاری کنی برمیگردی و دو برابر همان میزان یا طبق حکمی که قاضی میدهد، باید بکشی.
گفتم نه، من آزادی نخواستم، این حکم را هم قبول نمیکنم. گفت دیگر دست شما نیست، وقتی حکم آزادی میآید، ما اگر یک دقیقه هم اضافهتر نگه داریم، توبیخ میشویم. شما را اصلا ما نمیگذاریم که برگردید داخل بند. من کمی جروبحث کردم که این قرارمان نبود و شما به من دروغ گفتید، اما زیر بار نرفتند و بهنوعی من را از زندان بیرون کردند. یعنی نگذاشتند دیگر داخل بند شوم، بچهها وسایل من را از داخل بند جمع کردند و فرستادند.
چرا انقدر برای در زندان ماندن اصرار میکردید؟
از نظر من زندان ماندن افتخار نیست، ولی از زندان بیرون آمدن با هر وسیلهای هم درست نیست.
من همیشه از حقوق زندانی استفاده میکردم. مثلا برای مرخصی اقدام میکردم، گاهی موافقت میشد، گاهی مخالفت میشد. زمان آزادی مشروط که شد، تقاضا کردم، اما با آن مخالفت شد و دادستان آن را رد کرد. الان ولی با بیانیهای که من داده بودم و واکنشهایی که از اینطرف و آنطرف میشنیدم که هدف آزادی است، خسته شده، بریده، پزشکیان آمده و میخواهد برود بیرون، نمیخواستم آزاد شوم؛ چون واقعا هیچکدام از اینها هدف من نبود و چنین قصدی از نوشتن بیانیه نداشتم.
ضمن اینکه یکی دیگر از دلایلم برای بیرون نرفتن از زندان، وضعیت بچههایی بود که حامی من بودند و به شرایط زندان معترض. فکر میکردم در این شرایط نباید آنها را تنها بگذارم؛ اما نشد. مثل دفعه اولی که در سال ۱۳۹۱ زندان رفته بودم و با زور مرا بیرون کردند، این بار هم همانطور شد؛ مثل اینکه سرشت من این است که هر بار میایم زندان باید با زور مرا از زندان بیرون کنند.
از واکنشها و انتقادات به نامهتان و همینطور آزادیتان مطلع شدهاید؟
ببینید، من نمیخواهم وارد محتوای نامه شوم. من یک بار همه آنچه باید میگفتم گفتم و اثر خودش را هم کرده؛ الان بنا ندارم دیگر درباره محتوای آن نامه حرف بزنم. واکنشها را هم رصد کردهام.
درباره آزادیام هم چند نوع واکنش وجود دارد. یک عده اطلاع ندارند که من دنبال آزادی نبودم، مقاومت کردم که آزاد نشوم و من را از زندان بیرون انداختهاند، اگر هم میشنوند، باور نمیکنند. یک عده هم چون من انتقاد کردم و یکسری از واقعیتها را بیان کردم، از روی خباثتشان چنین حرفهایی را میزنند؛ یعنی از حرفهای من خوششان نیامده و میخواهند آنها را به خودم برگردانم. من در نامهام هم نوشته بودم که بههرحال میدانم که نوشتن این نامه برای من هزینه دارد و این واکنشها، همان هزینه هاست. یعنی بههرحال پیشبینی میکردم که این اتفاقات بیفتد و این حرفها زده شود.
همانطور که گفتید، آزادی مشروط یعنی این که اگر کاری کنید، ممکن است طبق نظر قاضی دو برابر مدت حبس برایتان در نظر گرفته شود؛ فکر نمیکنید این شریط شما را بهعنوان یک فعال سیاسی محتاط و منفعل میکند؟
ببینید، در زندگی برای من حقیقت و واقعیت بسیار مهم است. با چیزهای غیرحقیقی و غیرواقعی و نادرست نمیتوانم کنار بیایم. اگر علیه رژیم حرفی میزنم، اگر آن نامه را هم منتشر کردم، بهدلیل همین ویژگیام است.
چیزهایی غیرواقعی و مغایر با اصول اخلاقی و آرمانهایی که در ذهن دارم را تحمل نمیکنم. طبیعتا وقتی چنین چیزهایی را میبینیم، اول سعی میکنم تذکر دهم، هشدار دهم، البته از هشدار منظورم تهدید نیست. برای مثال میگویم نباید این اتفاقها بیفتد، یا میگویم عیب نداره شما میخواهید این کارها را کنید، اما اجازه دهید دیگران هم براساس عقاید خودشان این کارها را کنند. نمیشود محیط را پر از خفقان کرد و گفت که فقط ماییم که براساس میل خودمان عمل میکنیم و دیگران که خلاف میل ما هستند را تهدید کنیم. من همیشه در مقابل این چیزها ایستادهام و همیشه هم همینطور خواهم ماند، چون ویژگی من که عوض نمیشود؛ بنابراین فکر نمیکنم ساکت شوم، در واقع جور حقگوییام را میکشم.